🔸در پنجمین شب که او را دیدم (و از شرح چگونگی ملاقاتمان معذورم) او برای من خصوصیات بهشت عالم برزخ را شرح داد. آن شب باز خود را در گوشه‌ای از همان قصری که در باغ بزرگی بود و شب اول آنجا بودم مشاهده کردم، او به من گفت: این باغ و قصر تنها مال من است و به هر مومنی مثل این و یا بهتر از این باغ و قصر را می‌دهند، اگر مایلی بیا با هم در این باغ گردش کنیم و خانه جدید مرا ببین. فورا از جا برخاستم و مرا به گردش برد. باغ بسیار بزرگی بود، همه چیزش غیر از آن چیزهایی بود که ما در دنیا دیده‌ایم. لطافت و ظرافت بر تمام اشیای آن باغ حکومت می‌کرد. چند رود زیبا در این باغ جاری بود. یکی از این رودها شیر خالص بود که شفافیت فوق العاده و مزه بسیار خوبی داشت، زیرا من برای آنکه بتوانم شرح آنها را برای شما نقل کنم از آن نهر مقداری نوشیدم و ... در این باغ چیزهای عجیب و زیبایی دیدم: انواع بلبل‌ها به رنگ‌های مختلفی که حیرت آور بودند، درخت‌هایی که پر از میوه بودند، دخترانی که آماده خدمت بودند و جوان‌های پسری به نام (غلمان) که همه مهیای انجام اوامر صاحب باغ بودند بسیار به چشم می‌خوردند. خاک این باغ به قدری معطر بود که انسان فکر می‌کرد آن را از مشک و زعفران ایجاد کرده‌اند! اما او به دلایل مختلف لذت بیشتری از آن باغ و قصر می‌برد. حتی گاهی اوقات چیزهایی که خیلی لطیف و ظریف بودند مشاهده می‌کرد که من آنها را درست احساس نمی‌کردم. درختان میوه‌ای که در این باغ بود همه گونه میوه داشت، یعنی گاهی یک درخت ده‌ها نوع میوه آورده بود اکثر آن میوه‌ها با میوه‌های دنیا به هیچ وجه قابل مقایسه نبود. هوای این باغ به قدری لطیف بود که انسان لذت فوق العاده‌ای می‌برد. قصری که در این باغ بود به قدری مزین بود که غیر قابل وصف بود. من مبهوت در آن باغ ایستاده بودم که ناگهان به خودم آمدم و از آن حالت خارج شدم و خود را تنها در اتاق مشاهده کردم. ادامه دارد ... ا༅࿇༅‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༅࿇༅‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿇༊᭄༊࿐ྀུ༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ڪپی‌با‌ذڪرصلوات‌براے‌ظهور‌قائم ╭─🌿✨🔥────• │ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴ ╰➛@An_soie_marg