چهار شب که از آخرین ملاقات ما گذشته بود و من در آن شب بسیار ذکر گفتم و عبادت کردم. حال توسل خوبی داشته و کاملاً خسته شدم. در رختخواب از شدت خستگی افتادم، ناگهان دیدم سقف اتاق شکافته شد و مثل آنکه کسی مرا به پشت بام صدا میزند، من روحم را از بدنم جدا کرده و تا پشت بام رفتم! دیدم که دوست برزخی ام، یعنی محمد شوشتری آنجا ایستاده و منتظر من است.
او به من گفت: امشب میخواهم تو را به جایی ببرم که ممکن است بترسی و ناراحت شوی، ولی برای اطلاع از عالم برزخ لازم است، تو باید آنها را ببینی و برای دیگران نقل کنی تا آنها از عذاب الهی بترسند و گناه نکنند. ما با هم پرواز کردیم. به چند قبرستان متروک در کشورهای کافر رفتیم. این قبرستانها در بعد برزخی مثل حفرههایی بودند که در آن سالها آتش افروخته باشند! اطرافشان را خاکستر گرفته و جز حرارت و سوزندگی چیز دیگری نداشتند!
وقتی ما دقیقاً به داخل آنها نگاه کردیم، در پایین آن گودالها، یک نفر افتاده بود و بدنش میسوخت. او فریاد میکشید.
ما از بس ناراحت شدیم در آنجا نتوانستیم حتی لحظه ای توقف کنیم. سپس از آنجا به طرف کوههایی که بین مکه و مدینه واقع شده و بسیار سیاه و وحشت انگیز است رفتیم، در آنجا وقتی با بعد برزخی به آن کوهها نگاه کردیم، جهنم هولناکی بود که جمعی در آنجا به انواع عذابها مبتلا بودند!
آقای شوشتری به من گفت: اینها قاتلین حضرت سیدالشهدا علیه السلام هستند. آنها به انواع عذاب مبتلا شدهاند. من در اینجا خوشحال شدم، ولی حالم بد شد. از شدت وحشت از آن حالت برزخی بیرون آمدم و خود را دوباره در اتاق منزلم دیدم.
#سیر_در_برزخ
ادامه دارد ...
ا༅࿇༅༅࿇༅░⃟░⃟࿇༊᭄༊࿐ྀུ༅═┅─
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╭─🌿✨🔥────•
│ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴
╰➛
@An_soie_marg