زن مگو، مرد آفرینِ روزگار زن مگو، بِنتُ الجَلال، اُختُ الوقار زن مگو، خاکِ دَرَش نقشِ جبین زن مگو، دست خدا در آستین سرخوش از صهبای آگاهی شدم دیگر اینجا زینبُ اللّهی شدم مدعی گو کم کن این افسانه را پند بی حاصل مده دیوانه را کار عاقل رازها بنهفتن‌ست کار دیوانه، پریشان گفتن‌ست گنجینة الاسرار، عمّان سامانی خرید کتاب @Arefane | عارفانه