⊱✿⊰آرزوےشیرین⊱✿⊰ 🤍⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱🤍 زیر پایم خالی شد و من به تعداد چهار یا پنج پله سر خوردم . همینکه روی زمین پرت شدم ، تمام کمرم جوری تیر کشید که صدای جیغم بر خلاف خواسته ام به هوا رفت و زیر گریه زدم . دیگر برایم فرار مهم نبود الان داشتم از درد جان می سپردم . میان گریه ام ، فهمیدم که دو دست دورم حلقه شد و سرم در سینه ی شخصی فرو رفت . وحشت زده گوشه های لباسش را در دست گرفتم که محکم مرا به خودش چسباند و بلند شد . ترسیده جیغی کشیدم که هیسی کنار گوشم گفت و گفت : جیغ نکش) همینکه صدای ناآشنایش به گوشم خورد دلم خالی شد . از درد هینی کشیدم و چند لحظه بعد کل جانم بی حس شد و پلک هایم کم کم روی هم افتاد .. . . با صدای نامفهوم شخصی ، تکانی به بدن کرختم دادم که این دفعه صدا واضح تر به گوشم رسید .. کنجکاو لای چشم هایم را باز کردم و به رو به رو زل زدم . کمی پلک زدم تا به روشنایی عادت کنم که صدای شخص به من نزدیک تر و واضح تر شد . همینکه چشمم به روشنی عادت کرد ، چشم هایم را به دنبال صاحب صدا گرداندم که نگاهم روی شخصی تقریبا آشنا ثابت شد ... همان مرد آشنایی که روز اول دانشگاه به او برخورده بودم! با دیدن مرد ، رنگ پراندم و و چشم گرد کردم که قدمی سویم آمد و با انداختن دستش به زیر گردنم مرا روی تخت نشاند که ترسیده در خود جمع شدم . سر در گریبان فرو بردم که پتویی دورم پیچیده شد موهایم توسط وی داخل روسری ام فرو رفت . نگاه لرزانم را بالا کشیدم که از روی پتو مرا در آغوش گرفت و در حرکتی بلندم کرد . ترسیده در خودم فرو رفتم و لب های لرزانم را بهم فشردم . معلوم نبود این دیگر این وسط چه می گوید . هر قدم که او برمی داشت ، نگاه لرزان من دنبال راه فرار بود . دلم می خواست جیغ بکشم و کمک بخواهم اما .. نگاه سرد و جدی اش نمی گذاشت این کار را انجام دهم .. و اگر انجام می دادم معلوم نبود چه بلایی به سرم می آمد . همینکه از فضای بسته که فهمیدم بیمارستان است خارج شد ، زیر دلم خالی شد . این بچه آخرش سالم به دنیا نمی آید .. با این فکر ، اشک در چشم هایم جمع شد هنوز در حال و هوای خودم بودم که با باز شدن در ماشین و درون ماشین قرار گرفتنم ، تازه به خود آمدم . آب دهانم را پر صدا قورت دادم و سرم را در گریبان فرو بردم که دستی روی گونه ام کشید و به فارسی گفت : فکر نمی کردم انقدر بزرگ شده باشی) نفس گرفت و از حالت خمیدگی در آمد و با حرفی زد که .. در هضم کردنش ناتوان بودم : .... ادامه‌دارد... ✿⊰•••نوشته‌‌ے: ﴿شیوابرغمدی﴾ ❌ 🤍⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱🤍 【 https://eitaa.com/joinchat/1372127735C77062d3dac