نهان ز من ز چه رو، رویِ نیلفام کنی؟ ز چیست روز مرا، تیره‌تر ز شام کنی؟ درِ بهشت کنی باز و، زود می‌بندی چه می‌شود نگه نیمه را تمام کنی؟ از آن لبی که ز من خواهشی نکرده، بخند بخند؛ ورنه به من خنده را حرام کنی شنیده‌ای که جواب سلام من ندهند چه کار با دو جهان؟ گر تو یک سلام کنی! نماز نافله خواندی، ولی قیام نداشت چرا به حُرمت من، این‌همه قیام کنی رخ تو آینه‌ی صبح و آفتابِ علی‌ست چو آفتاب چرا میل روی بام کنی؟ به شوق دیدن تو دیده خواستم؛ زین پس نصیب دیده‌ی من گریه‌ی مُدام کنی «علی انسانی» @Arshiv_Gholam