فراق گشته مقدّر گمان نمیکردم
رسید لحظهی آخر گمان نمیکردم
به دست و پا و سرت بوسهها زدم أمّا
به پاره پارهی حنجر گمان نمیکردم
گمان به نیزه و شمشیر و سنگ میبردم
ولی به کندی خنجر گمان نمیکردم
قبول، بی تو سفر میکنم به شام أمّا
کنار شمر، برادر گمان نمیکردم
تو را به رسم عربهای جاهلی کشتن
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم
سر بریده به هر مادری نشان دادند
ولی به مادر أصغر گمان نمیکردم
یزید و مجلس و نامحرمان همه به کنار
میان طشت طلا، سر، گمان نمیکردم
#شعر
#روضه
#امام_حسین
#حضرت_زینب
@Arshiv_Gholam