هرچند دهانم بسته است...
اما به بهانه آقای پویانفر نکته ای رو در مورد یسریا بگم...
موقعی که زنده بود، از خوبی هاش میگفتید چیزی میشد؟
نمیگیم نقد نمیکردید؟ ولی چرا فقط نقاط تاریک رو میگفتید؟ بعدم اسم خودتون رو میذارید صدای مردم؟ مگه مردم فقط صداشون به شکایت باز بود؟ چرا صدای اون کارگری که تشکر میکرد به خاطر احیاء کارخونه و ایجاد شغل نمیشدید؟ چرا صدای اون مردمی که تا حالا یه مسئول هم ندیده بودن ولی رئیس جمهور بهشون سر زد نمیشدید؟ چرا صدای اون مردمی که خونه تحویل گرفتن نمیشدید؟ چرا صدای اون مردمی که از توسعه قدرت و ارتباط دیپلماسی راضی بودن نمیشدید؟ و . . .
کلا جالبه...
اگه فقط نقد کنی...اگه فقط مشکلات رو بگی...اگه فقط نقاط تاریک رو بگی...اگه فقط صدای آدمای معترض باشی، این میشه صدای مردم بودن...
کلا انگار مردم یه بخش خاصی هستن...مثلا میگه مردم بی دین شدن...اینجا اون رویش های انقلاب اصلا مردم نیستن...مردم فقط ریزش ها هستن...
در مقابل اگه صدای اون جماعتی باشی که معترض نیستن...اگه صدای اون جماعتی باشی که دارن تشویق میکنن...تعریف کنن...امیدوار شدن...ممکنه گله داشته باشن اما خوشحالن و معدل کار رو به سمت پیشرفت میبینن...اینجا دیگه اسمش صدای مردم بودن نیست...اینجا میشه صدای حکومت...
عجب...
کسی نمیگه نقد نکن...نقد مشکل نداره...اما فقط نقد کردن مشکل داره...فقط نقاط تاریک رو گفتن مشکل داره...فقط بدی ها رو گفتن، اسمش نقد نیست...سیاه نماییه...کاریکاتوری نشون دادن واقعیته...
به نظرم به جای این حرفا صدای رهبری باشید...هم تعریف میکنه هم مشکلات رو میگه...هم حمایت میکنه هم مطالبه گری...