مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند همه اربــاب مقــاتل به تفــاهم گفتند گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت ماه از میسره ، خورشید هم از میمنه رفت ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را پســر ام بنین و پســر فــاطمه(سلام الله علیها) را قمر هاشمی از اصل و نَسَب می گوید دیگری هم اَنا قتّالُ عــرب می گوید دارم از مستیِ بی حدّ خدا می گویم شور القارعه ما القارعه را می گویم پرده افتاده و پیـدا شده یک راز دگر سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر گفتم اعجاز ! از اعجاز فراتر دیدند زور و بازوی علی(علیه السلام) را دو برابر دیدند شانه در شانه دو تا کوه ، سراسر محشر حمزه و جعفر طیار، نه ، طوفـــانی تر شانه در شانه دوتا کوه ،خودت می دانی در دلِ لشکرِ انبوه ، خودت می دانی که در آن لحظه جهان ، از حرکت افتاده ست اتفاقی است که یکبار فقط افتاده ست باز کرده است خدا هم درِ أو أدنی را تا تماشا کند این منظره ی زیبا را ماه را من چه بگویم که چنین ست و چنان شاه شمشماد قَدان ، خسرو شیرین دهنان ماه ، در کسوت سقا به میان آمده بود رود برخواست ، که موسی به میان آمده بود رود ، از بس که شعف داشت تلاطم می کرد رود ، با خاک کفِ پاش تیمم می کرد ماه افتاد در آئینه به تصویر بگو مشک لبریز شد از علقمه ، تکبیر بگو ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده غرقه گشته ست و نگشته ست به آب آلوده رود را تا به ابد ، تشنه ی مهتاب گذاشت داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت لب اگر تر کند از چشمه ی دریا عباس(علیه السلام) چه جوابی بدهد ام بنین را عباس(علیه السلام) ؟ دیگر این مشک نه مشک است که میخانه ی اوست چشم امید رباب است که بر شانه ی اوست می توانست به آنی همه رو سنگ کند نشد آنگونه که می خواست دلش ، جنگ کند دستش افتاد ولی ، راه دگر پیدا کرد کوه غیرت ، گرهِ کار به دندان وا کرد عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند داستان را همه ی اهل حرم می دانند  بعد عباس(علیه السلام) دگر آب سراب است ، سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است ، رباب  چه بگویم که چه شد ؟ یا که چه برسر آمد ؟ ناگهان رایحه ی چادر مادر آمد... بنویسید که در علقمه سقا افتاد قطره اشکی شد و بر چادر زهراء(سلام الله علیها) افتاد پسرم ، دست مریزاد قیامت کردی تا نفس داشتی از عشق ، حمایت کردی از تماشای تو مهتاب پر از نور شود چشم شوری که تو را چشم زده کور شود  آسمان ها همه یکپارچه بارانیِ توست من بمیرم ، عرق شرم به پیشانی توست داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد رفتنت حرمله را حرمله تر خواهد کرد  مشک خالی شده برخیز که تا برگردیم اتفاقیست که افتاده ، بیا برگردیم آه !!! برخیز که گهواره به غارت نرود دختر فاتح خیبر به اسارت نرود  سید حمیدرضا برقعی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》