💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_بیست_و_ششم
-دستت درد نکنه
-نوش جونت
فاطمه مستقیم به سهیل خیره شد، می خواست خوب ببینتش، ... باز هم فکرهای ناجور، باز هم....
-چیه؟ چرا زل زدی بهم؟ خوشگلم نه؟ بزن به تخته چشم نخورم
سهیل اینو گفت و خندید، فاطمه هم لبخندی زد و سرش رو به سمت پنجره چرخوند، بعد از خوردن چایی فاطمه شروع کرد به حرف زدن:
-سهیل دیشب قبل از اومدن ما کسی اینجا بود؟
سهیل اخمی کرد و گفت: نه خیر...
فاطمه گفت:
- باشه، قبول، سهیل من خودم با عقل و احساسم بهت جواب مثبت دادم، شاید ... شاید تصمیم درستی نبود، ... یعنی
... شاید من و تو برای هم ساخته نشده باشیم. اما الان دیگه موضوع من و تو نیست، ... موضوع دو تا آدم دیگه ست که تمام زندگیشون به تصمیم من و تو بستگی داره، پس خواهش میکنم بذار رک و پوست کنده باهات حرف بزنم
سهیل ساکت بود و فقط سری تکون داد، فاطمه ادامه داد:
-هر دو تامون میدونیم مشکلمون چیه، از اول هم میدونستیم، اما هیچ کدوممون عمق فاجعه رو نمیدونستیم، نه من تصور میکردم تو... تو ...
آهی کشید و ادامه داد: نه تو تصور میکردی من این چیزها برام اینقدر مهم باشه، تو توی خانواده ای بزرگ شدی که این چیزها عادیه و من توی خانواده دیگه ای، تو به خاطر من خیلی چیزها رو رعایت میکنی، من... من ممنونت بودم، اما... اما مسئله ای که تازگی ها متوجه شدم، چیز کمی نیست، مسئله یک گناه کبیرست، من نمی تونم... یعنی نمی خوام با مردی زندگی کنم که...
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
••
@asheghaneh_halal ••
💐••