❢💞❢
❢
#عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《
#رایحه_حضور 》
[
#قسمت_بیستوهفتم ]
در را با احترامی که برایم عجیب بود زد
و اعلام حضور کرد و بعد وارد شدیم !
مگر معلم هم در می زد ؟!
تمام بچه های موجود در کلاس به احترامش ایستادند ،او هم بعد سلام و احوال پرسی گرمش ، مرا معرفی کرد !
منم همانطور مات جمعیت کلاس شده بودم ، دختر و پسر در سنین و مطمنا پایه های مختلف ، تا حالا ندیده بودم خب !
_خانم ، ببخشید !
با همان نگاه متعجبم به طرفش برگشتم :
بله !
کیف قهوه ای چرمش را روی میز قرار داد :
در طول تدریس من عکاسی می کنید
یا منتظر باشم تا عکاسی شما تموم بشه ؟!
چه لفظ قلم هم حرف می زد :
نه شما راحت باشید ،
از روال عادی کلاس عکاسی میکنم .
بعد هم به طرف انتهای کلاس رفتم
تا دید بهتری داشته باشم !
سعی کردم مزاحم درس و کلاس نشوم!
ساعت اول ادبیات داشتند ؛
البته دوره دوم دبستانی ها !
دوره اول دبستان املا داشتند !
این کلاس را یک نفر چطور می توانست اداره کند ؟!
ایستاد و پشت به ما روی تخته با گچ های رنگی که بود، با خطی خوش
♡بسم رب علی ♡ نوشت
و گوشه تخته یک جمله ناب:
*هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند
برنامه ای که خدا برای زندگیتان دارد را
متوقف کند ! *
معلم این مدلی ندیده بودیم والا!
ابتدا قسمت به قسمت برای پایه های اول تا سوم دیکته گفت ، شمرده و آرام!
با لبخند اشکالتشان را جواب می داد !
انقدر حوصله در یک مرد برایم دیدنی بود!
بعد نیم ساعت هم که آنها مشغول شدند ،
تدریس ادبیاتش را شروع کرد ،قواعد و فعل ها را چنان خوب توضیح می داد که من هم فارغ از عکاسی محو تدریسش شده بودم ، شاید اصلا آن موقع این چیز ها را خوب تفهیم نشده بودم !
بعد هم آخر تدریسش چند بیت شعر را ضمیمه اش کرد "علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد، سر چشمه بقا را "
شعر هایش هم این مدلی بود ؛
دلم می خواست دستم را بالا ببرم و بپرسم
این علی کیست که می گویید ؟!
که تو و امثال تو عاشقش هستید !
فقط کاش جواب کلیشه ای نشنوم..اینکه بگوید پیشوای اول ماست ،
اینکه بگوید یار غار پیامبر مان هست !
همه این نسبت ها چیز هایی بود که از همان بچگی شناخته بودم و شنیده بودم ولی حالا..
جوابی می خواستم که مرا قانع کند ، که تکراری نباشد !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal