⭕️ رویکرد دوم: متفکرین صاحب این رویکرد و منظر شروع کار را از علوم انسانی می دانند به صورتی که باید در یکی از علوم انسانی غربی تخصص یافت باید به نظریات دنیای غرب مسلط شویم و چارچوب نظری آن را بپذیریم و با توجه به آن نظریه به منابع اسلامی اعم از قرآن و روایات مراجعه کنیم تا ببینیم چه فهمی از این روایات و آیات به دست می آوریم؟ ببینیم آیات و روایات چه کمکی می توانند به حل مسئله و ارائه راهکار کنند؟ اینجا از آیات و روایات دنبال یک مکتب فکری و نظام اسلامی مستقل نیستیم بلکه ما چارچوب و مکتب را به صورت پیشینی انتخاب کرده ایم و نگاه پسینی به منابع اسلامی داریم و راهکارهایی که برداشت میکنیم را به عنوان یک فرضیه علمی در دستگاه مطالعات تجربی خودمان قرار میدهیم که اگر با ادله تجربی یا تاریخی اثبات شدند ، طرح خود را با توجه به آنها تکمیل میکنیم و اگر جواب مثبت نگرفتیم باید به سایر آیات و روایات رجوع کنیم تا طرح فکری خود را تکمیل کنیم.نوعا هم فقط به رو روایات و آیات مراجعه می کنند و سراغ حکمت و فلسفه اسلامی را نمیگیرند. افرادی مثل دکتر خسرو باقری در حوزه تعلیم وتربیت یا اشخاص دیگری که هستند ،هرکدام از این بزرگواران مکتب فلسفی و علمی غربی و چارچوب ها و اصول آن را پذیرفته اند و از ایات و روایات بهره می برند تا طرح فکریشان را تایید و به حل مسئله بپردازند. این رویکرد، رویکرد غالب دانشگاه ها می باشد که البته میشود گفت یک رویکرد التقاطی هست و در واقع یک رویکرد گزینشی از اسلام است که سعی دارد با قرآن و روایات نظریات غربی را تایید و تکمیل کند و در این نگاه ،آیات و روایات اصالت ندارند بلکه فقط آنها را با آن نظریات تطبیق داده میشود و نظریات بر منابع دینی تحمیل میشود. ⭕️رویکرد سوم: این رویکرد رویکردی است که دنبال علوم انسانی بومی است نه اسلامی ! بنای این ایده آن است که علوم انسانی تولید شده در یک زیست بوم، تابع شرایط تاریخی، جغرافیایی ،فرهنگی ،سیاسی و بحران ها و نیاز های آن جامعه است و در نتیجه علوم غربی که در غرب شکل گرفته است و به نیاز های ما توجه نداشته است نمی تواند نیاز ما را پاسخ دهد بنابراین ما باید در جستجوی علوم انسانی متناسب با زیست بوم خودمان باشیم. پس ما باید با محور قرار دادن نیاز های جامعه خودمان با استفاده از علوم انسانی غربی یک شناخت عمیق از فرهنگ و تاریخ و تمدن ایرانی خودمان به دست بیاوریم و بعد شروع به اندیشه و حل مسئله در باب علوم انسانی بپردازیم و در این بین بعضی اسلام را جزء زیست بوم انسانی تلقی می کنند و آنرا هم مطالعه میکنند و بعضی هم نه! بالاخره محصول این رویکرد می شود یک علوم انسانی ایرانی ،اگر یک لبنانی این پروسه را طی کند محصولش میشود علوم انسانی لبنانی مبنای این رویکرد این است که ما علم مطلق نداریم،علوم انسانی مطلق نداریم و همه علوم برساخته فرهنگ و تاریخ و جغرافیا هستند ،علوم انضمامی و تاریخی اند و هر جامعه به اقتضای نیاز های خودش معرفت خاص خود را اعتبار وایجاد می کند. بعضی از اساتیدی که از علوم انسانی بومی یا ایرانی یا شرقی تعبیر می کنند از این دسته بندی هستند، اشخاصی مثل دکتر سعید زیبا کلام، حسین العطاس، اباذری،سید محمد امین قارئی راد...حتی غیر مسلمین هم می توانند از این ایده دفاع کنند چون بستر و بنیاد این ایده بوده است.