از سلطان‌آباد تا آذرباد
چرا در دوره نویسندگی خلاق، سراغ متون کهن رفتیم؟ اول اینکه باید ببینیم تصور ما از متون کهن چیست؟ آیا متون کهن داستانی برای ما فقط مجموعه‌ای از شعر و حکایت است؟ یا در پشت این شعر و قصه‌ها، چیز بیشتری برای ما هست؟ در پاسخ باید بهتان بگویم اگر زبان متون کهن را نازل‌ترین مرتبه آن بدانیم، باز هم انس با متون کهن به ما کمک زیادی می‌کند. زبان یکی از کلیدی‌ترین عناصر داستانی است و در روزگاری که آثار ترجمه‌ای و گرته‌برداری‌های ناقص برخی روزنامه‌نگارهای کم‌سواد، زبان نگارش ما را ضعیف کرده است یکی از بهترین راه‌حل‌ها برای بهبود زبانمان خواندن متون کهن است. پس فکر نکنیم این شعر و حکات چیز کم‌ارزشی است. گنجینه بی‌مثالی است از تصاویر بکر و معانی پرکاربرد که می‌تواند راه‌گشای مشکلات ما باشد. دومین نکته که باید به آن توجه کنیم، مسئله محتوا است. محتوا چیزی نیست که یکهو و ناگهانی ایجاد شده باشد. همانطور که فرم‌های گوناگون طی قرون متمادی به دست ما رسیده است، محتوا هم چنین مسیری را طی کرده است. بازگشت به عقب، در واقع رفتن به سرچشمه است. اخلاق در هنر و ادبیات دستاورد مدرنیته نیست. جزو بدیهیات سنت‌های ادبی ما بوده است که اکنون بگم و فراموشش کرده‌ایم. خواندن متون کهن در این زمینه کمک می‌کند درک عمیق‌تری از کهن‌الگوهای فرمی و محتوایی در داستان داشته باشیم و با ثبات‌تر بنویسیم. اینطوری وقتی گذشته را به خوبی درک کنیم لازم نیست که چرخ را دوباره اختراع کنیم. از سلطان‌آباد تا آذرباد یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir