به خاطر لهجه روستاییم مرا به کلاس راه نمیدادن او تعریف می کند:«در آن زمان معلم موسیقی مان برادر مجید محسنی که از بازیگران مطرح سینما و تئاتر بود با همکاری یکی از دوستانش برای اجرای یک نمایش کلاس آموزشی در مدرسه راه انداخت ولی من را به خاطر ته لهجه روستایی که داشتم در جلسات تمرینی کلاس راه نداد و اینچنین شد که من هر روز لبه پنجره می نشستم و از دور به تمرین بچه ها زل می زدم و هر روز این ماجرا تکرار می شد تا اینکه در برابر سماجتم معلم کم آورد و به کلاسش راهم داد. قرار بر این شد برای اینکه دلم نشکند یک نقشی هم در نمایش بر عهده من بگذارند و گفتند زمان اجرا بین میان پرده برای تماشاچیان چای ببرم. اولین شب درست در همان لحظه ورودم به سالن به خاطر گیر کردن پایم به چارچوب دکور حسابی زمین خوردم اما با یک تردستی ماهرانه توانستم سینی را بین زمین و آسمان نگه دارم که در همان حال با تشویق تماشاچیان و تحسین معلم روبه رو شدم از آن پس معلم وادارم کرد بین میان پرده چای به دست وارد سالن شده و زمین بخورم و سینی را روی هوا نگه دارم» http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686