با افراد شرور مدرسه دوست شدم. انقدر شرور بودن که هرکاری از دستشون بر میومد انجام میدادن. دوستی با اونها باعث شده بود احساس قدرت کنم، مدتی گذشت نه مثل قبل خوب درس میخوندم و نه رفتار درست و شایسته ای داشتم، به خاطر کتکی که از برادرم خورده بودم هرکاری که حس میکردم سرشکستهش میکنه وجریحه دار میشه انجام میدادم. با دوستام توی خیابون قهقهه خنده راه مینداختم با پسرها راحت صحبت میکردم و ارتباط برقرار میکردم، با چند تا پسر دوست شده بودم و دلم میخواست بیشتر خط قرمزهارو دور بزنم. اون روز پسرها گفتند فردا عصر تولد یکی از بچه هاست و پارتی ترتیب دادن، در فکر پیچوندن مادرم بودم که...
https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f