•✨ ـ .. جلوتر رفتم، دقیق پشت سبدهای غذا بچه‌ها ایستاده و مشغول پخش کارت پستال و عکس رهبری بودند، جلو رفتم و دوباره گفتم کمک نمیخواید؟ یکیشون که انگار کار داشت کنار رفت و من کارت پستال‌های توی دستش رو گرفتم و ایستادم، دوباره مردم با کلی ذوق و شوق عکس‌ رو ازم میگرفتن و میبوسیدند و قربون صدقه‌ی آقا میرفتن.. ـــ ـ🪴 . پخش غذا و کارت‌ها تموم شده بود و دیگه ماهم باید غذامونو می‌خوردیم و می‌رفتیم همش مثل یک رویا بود.. از همون خوش‌امد گویی تا دیدار و همین قیمه‌ی خوشمزه؛ چشم که باز کردم باید از اتوبوس پیاده می‌شدیم و می‌رفتیم مکان اسکان‌.. دلامون نمیومد و از همین الان تنگ شده بود آخه نمیدونین چقدر خوب بود اون دیدار.. حتی همینقدر کم و در حد چند دقیقه.. الانم که برگشتیم خونه همه هنوز که هنوزه اونجاییم و دلتنگ و تو بهت.. ــ ـ فقط میتونم بگم به قول اون دختر خانم: باباجون روماهم حساب کنیا، درسته کوچیکیم ولی کارای‌بزرگی میتونیم انجام بدیم🥺✌️🏽♥️. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !