~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 .رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #صد_وچهار «خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.» ای
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... با خبر شهادت 🔥، فاتحه ابوالفضل و دمشق🔥 و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد... نگاهش خیره به موبایلش مانده بود... انگار خبر دیگری خانه‌خرابش کرده و این 🔥 دست و بالش را بسته بود که... به اضطرار افتاد : «بچه‌ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده🔥 سکینه!» برای اولین بار طوری به 🔥صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش می‌خواست بشنود... گفتم : «شما برید ، هیچ اتفاقی برا من 🔥نمیفته!» و دل مادرش هم برای حرم می‌لرزید که تلاش می‌کرد خیال پسرش را راحت کند و راحت نمی‌شد.... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂