روز یکشنبه یازدهم ژانویه بود. همه بچه‌ها و نوه‌ها به مناسبت ولادت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) به یک میهمانی بزرگ در منزل پدربزرگ (پدر همسر شهید عماد مغنیه) دعوت بودند. از همه‌ نوه‌ها درخواست شده بود برای این جلسه، صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند جمله بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه‌ای دارند؟ همه‌ نوه‌ها صحبت کردند. هرکس صحبت می‌کرد، بقیه خوب گوش می‌دادند که از برنامه‌ او آگاه شوند. سپس راجع به برنامه‌های یکدیگر اظهار نظر می‌کردند. تا اینکه نوبت به «جهاد» رسید.  یکی استکان چای را که در حال نوشیدنش بود زمین گذاشت و دیگری پوست کندن میوه‌اش را به زمانی دیگر موکول کرد؛ همه‌ مهمان‌ها نگاهشان را به «جهاد» دوخته بودند. آنها می‌ترسیدند مبادا صحبت‌های «جهاد» به گوششان نرسد یا کلمه‌ای از آن را نشنوند. حق هم داشتند؛ چراکه او تحصیلات عالیه خود را در رشته مدیریت و در یکی از بهترین دانشگاه‌های منطقه یعنی دانشگاه آمریکایی بیروت (LAU) می‌گذراند. «جهاد» تا فارغ التحصیلی فقط به اندازه پاس کردن یک درس فاصله داشت. او داوطلبانه به دانشجوهای ترم پایین تدریس می‌کرد و علاوه بر اینها علاقه زیادی به کارگردانی و تهیه کنندگی فیلم‌های کوتاه داشت. او یک فیلم کوتاه با نام «جوان مجاهد» ساخته و کارگردانی کرده بود.  پس چرا نباید اعضای فامیل برای شنیدن سخنان او  اینگونه سراپا گوش نباشند؟! ولی «جهاد» با گفتن تنها یک جمله، همه را غافلگیر کرد؛ او گفت: «من برنامه‌ام برای سال بعد را هفته آینده می‌گویم».