✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_137
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 ناهار را که خوردیم، خانم ها به صحبت‌های خودشان مشغول شدند و آقای دشتی به داخل ماشینش رفت تا کمی استراحت کند. به قول خودش میخواست چشمش را ببندد تا خواب تویش نرود. من که تنها شدم، کمی از جمع خانم ها فاصله گرفتم و خودم را با روزنامه قدیمی ای که در وسایلمان بود مشغول کردم و زیر چشمی هوای جمع آنان به ویژه نغمه را هم داشتم. ناگهان صدای گوشی ام بلند شد. نگاه کردم: _1 new message from: او اسمش را در موبایلم 《او》ثبت کرده بودم. شکفته شدم و به سرعت بازش کردم: _ خیلی ممنونم آقا مسعود ! به خاطر تمام کمک هاتون در این مدت ... خدای من ! خودش رو به رویم نشسته بود و حرفش را آهسته می گفت. اگر این حرف را جلوی همه و بلند می گفت این قدر لذت نمی بردم. چه حس قشنگی داشتم وقتی که نبضم شروع کرد به تند تند زدن و چه خوب شد که کسی حواسش به من نبود، وگرنه حتماً لو می رفتم. جوابش را دادم: _ دوستان در هوای صحبت یار ... زر فشانند و ما سر افشانیم. □ بهار می گذشت و من به خاطر امتحانات ترم آخرش، خیلی مزاحمش نمی‌شدم. فقط گاهی پیامکی می فرستام و جوابی می گرفتم تا آنکه امتحاناتش تمام شد. در یک غروب تابستانی دیگر طاقت از دست دادم و پیامکی عاشقانه و صریح برایش فرستادم: _ برای تو دلی را به دریا زده ام که از آب واهمه داشت. و او جوابم داد: _ اگر بگویی باران خیس می شوم ... از بس باورت دارم. و از آن به بعد، پیامک هایی رد و بدل شد که مقدمه ای بود برای اولین دیدار عاشقانه مان. عصر یک پنجشنبهٔ به شدت گرم، با قرار قبلی، در کافه ویونای خیابان پاسداران همدیگر را دیدیم. صندلی چرمی را از زیر میز برایش بیرون کشیدم و تعارفش کردم تا بنشیند. تا سر و کلهٔ کافه مَن پیدا شد، پرسیدم: _ چی بخوریم؟ ما رو چه به این جور جاها آقا مسعود ! ما باکلاس ترین جایی که تا حالا رفتیم آب میوه فروشی های میدان انقلاب بوده. کافه مَن هم شنید و لبخند زد. یادش بخیر؛ از آن به بعد، هر وقت می رفتیم و ما را می‌دید، کلی تحویلمان می‌گرفت و پذیرایی می‌کرد. کافه ویونا شده بود پاتوق همیشگی مان و میعادگاه عاشقانه هامان. بارها به آنجا رفتیم و دربارهٔ آینده مان حرف زدیم و همه چیز را با هم بریدیم و دوختیم. بالاخره اوایل مرداد ماه بود که قرارهایمان را گذاشتیم و منتظر شدیم تا سال پدرش بگذرد. 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸