🔍 شهدایِ کربلا | قيس بن مسهّر صيداوى قيس بن مسهّر بن خالد بن جندب بن منقذ بن عمرو بن قعين بن حارث بن ثعلبة بن دودان بن اسد بن خزيمه اسدى صيداوى است كه «صيدا» تيره اى از بنى اسد است. قيس ميان تيره صيدا شخصيتى بزرگوار، انسانى دلير و نسبت به اهل بيت عليهم السّلام خالصانه عشق مى ورزيد. به گفته ابو مخنف: شيعيان پس از مرگ معاويه، در منزل سليمان بن صرد خزاعى گرد آمده و نامه هايى به حسين بن على عليه السّلام نوشتند و در آن‌ها خواستار بيعت با آن بزرگوار شدند و اين نامه‌ها را توسط عبد اللّه بن سبع و عبد اللّه بن وال و دو روز بعد، نامه هايى توسط قيس بن مسهّر صيداوى و عبد الرحمن بن عبد اللّه ارحبى و پس از دو روز ديگر، نامه هايى به وسيله سعيد بن عبد اللّه و هانى بن هانى، بدين مضمون خدمت ابا عبد اللّه عليه السّلام فرستادند: «للحسين بن علىّ عليهما السّلام، من شيعة امير المؤمنين، اما بعد: فحيهلّا، فإنّ الناس ينتظرونك، لا رأى لهم فى غيرك، فالعجل، العجل، و السلام». «از شيعيان امير المؤمنين به حسين بن على عليهما السّلام، اما بعد: به سوى ما بشتاب؛ زيرا مردم در انتظار مقدم مبارك شما بوده و كسى غير تو را پذيرا نيستند، شتاب نما، شتاب نما، و السلام». امام حسين عليه السّلام مسلم بن عقيل را خواست و وى را به اتفاق قيس بن مسهّر و عبد الرحمن ارحبى به كوفه اعزام نمود و همان گونه كه يادآور شديم، زمانى كه به منطقه «مضيّق» در «بطن خبت» رسيدند، راهنمايان آن‌ها راه را گم كردند و تشنگى بر آن‌ها چيره شد و بين راه جان دادند، مسلم عليه السّلام نامه اى را توسط قيس به امام عليه السّلام فرستاد و ماجرا را به عرض وى رساند، وقتى قيس خدمت امام عليه السّلام شرفياب شد، حضرت، پاسخ نامه را توسط قيس به مسلم مرقوم فرمود و قيس نامه را به كوفه برد. راوى مى گويد: زمانى كه مسلم فاصل «خفّان»تا قادسيه و «قطقطانه» و «لعلع»، مستقر كرد و حصين را به فرماندهى آن‌ها گمارده بود. مضمون نامه امام بدين شرح بود: «من الحسين بن علىّ إلى إخوانه من المؤمنين و المسلمين، سلام عليكم! فإنّى أحمد إليكم اللّه الذي لا اله الّا هو، اما بعد: فانّ كتاب مسلم جاءنى يخبرنى فيه بحسن رأيكم، و اجتماع ملئكم على نصرنا و الطلب بحقّنا، فسألت اللّه أن يحسن لنا الصنع و أن يثيبكم على ذلك أحسن الأجر، و قد شخصت إليكم من مكّة يوم الثلاثاء لثمان مضين من ذى الحجة يوم التروية، فاذا قدم رسولى عليكم فانكمشوا فى أمركم و جدّوا، فإنّى قادم عليكم فى أيّامى هذه إن شاء اللّه، و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته». خدايى را كه جز او معبودى نيست، در مورد شما سپاس مى گويم. اما بعد: نامه مسلم كه حاكى از هماهنگى شما در راه نصرت و يارى ما خاندان و مطالبه حق ما بود، به دستم رسيد، از خدا مى خواهم كه آينده همگى را به خير و شما را بر اين اتّحاد و همبستگى، اجر و پاداش بزرگ عنايت كند. من نيز روز سه شنبه هشتم ذيحجه روز ترويه به سوى شما حركت كردم با رسيدن پيك من، شما كارهاى خود را به سرعت سرو سامان دهيد كه اگر خدا بخواهد خود، چند روز آينده نزدتان خواهم آمد. سلام و درود خدا بر شما مردم». به گفته راوى: وقتى حصين، قيس را دستگير كرد، وى را نزد عبيد اللّه فرستاد، عبيد اللّه ماجراى نامه را از وى جويا شد. قيس گفت: آن را پاره كرده ام. عبيد اللّه گفت: چرا؟ قيس گفت: براى اين كه تو بر مضمون آن آگاه نشوى. عبيد اللّه گفت: نامه براى كى بود؟ قيس گفت: به كسانى كه نام آن‌ها را نمى دانم. عبيد اللّه گفت: اگر حاضر نيستى آن‌ها را نام ببرى، بر فراز منبر برو و دروغگو و فرزند دروغگو [منظورش امام حسين عليه السّلام بود] را ناسزا بگو! قيس بر فراز منبر رفت و اظهار داشت: مردم! حسين بن على برجسته ترين آفريده خدا و پسر فاطمه دخت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و من فرستاده او نزد شما هستم. در منطقه «حاجر»، از آن بزرگوار جدا شدم، به نداى او پاسخ دهيد». سپس عبيد اللّه بن زياد و پدرش را لعنت كرد و بر امير المؤمنين عليه السّلام درود فرستاد. @BotShenasi