" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_297 +آقامحمد؟ رادین ؟ رادین؟ _هییس! چته آرام ؟ +حامد ! _حامد چی؟ بغضی و
•{🖤🤍}•• ‌ اخمی کردم و خواستم برم که جلومو گرفت! _چرا ازم فرار میکنی؟ مکثی کرد و دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو آورد بالا! سرمو با لجبازی ازدستش درآوردم که مچ دستم اسیر دستای قدرتمندش شد! +تم..تموم کن ! ب..بسه ! اگر یکم دیگه ادامه میداد ؛ مطمئن بودم بغضم میشکست! _یجوری رفتار میکنی انگار من به تو خیانت کردم و بازیت دادم ! همچین تحفه ای هم نیستی که انقد خودتو بالا میگیری ! قطره اشکی روی دستش چکید که دستشو سریع کشید! نگاه تحقیر آمیزش؛ از سر تا پام چرخید که نگاهش روی شکمم قفل شد! ترسیده مانتومو کشیدم جلو و از اتاق زدم بیرون! نفس عمیقی کشیدم و رفتم پیش خانوم فهیمی که مشغول مرتب کردن پرونده هابود! +س...سلام! لبخندی دندون نمایی زد : _علیک سلام !.دختر تو چرا رنگت پریده؟ دستی به صورتم کشیدم و با صدای لرزون گفتم: +د...داداشم کجاست.؟ _پیش آقا رسول بود...اووم...اوناهاشن! رد دستشو دنبال کردم که دیدم رادین روی صندلی نشسته و همه دورش جمع شدن! _چیشده چرا همه جمع شدن!! دوییدم سمت رادین و بادیدن لباس پراز خونش چشمام سیاهی رفت! +چیشده ! رادین؟ _خوبم آروم باش ! بچه ها نگران خیره بودن و داوود تند تند دستمال دست رادین میداد! سرشو گرفت بالا و زیرلب گفت: _اثرات داروهاس! نگران نباش! روزانو هام نشستم و دستشو گرفتم ! بچه ها با شوخی و خنده یکی یکی رفتن و من و رادین موندیم! +رادین ! بهتری؟ _اره داداش عالی ام! لبخندی زدم که گفت: _حامد اومد بالا؟ با شنیدن اسم حامد سرمو انداختم پایین! +بیخیال! چ..چیزی میخوای برم بگ..بگیرم؟ _میخام ! ولی خریدنی نیست! +چی م..میخوای فدات شم؟