" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_376 نفس عمیقی کشیدم و خواستم چیزی بگم که ماهک با ذوق ، برگشت سمتم ! _خا
•{🖤🤍}•• ‌ لباسایی که روی صندلی برام گذاشته بودن رو به کمک ماهک تنم کردم ... +مرسی عزیزم ! _خواهش میکنم! نگاه کلی به خودم انداختم و با صدای در ، برگشتم ! _سلام ! آرام خانوم،؟ +س...سلام ! خ..خودم هستم ! _آقا گفتن بیام برای میکاپتون ! +م..میکاپ؟ مگه مراسم ف..فردا نیست؟ _اطلاعی ندارم خانم ! لطفا بشینید ! +صبرکن ببینم ! من تا نفهمم اینجا چخبره اجازه نمیدم دست به صورتم بزنی ! ماهک برو بهش بگو بیاد ! _به کی خانوم؟ +ارسلان دربه درشده ! خنده ریزی کرد ک اخمی کردم ! _چ..چشم خانوم ! تکیه دادم به میز و دست به سینه شروع کردم به غر زدن ! +شعور موعور تو ذات هیچکدومتون نیس خدایی ! ج..جمع کنید ب..بساطتونو ...!! _چیه باز دور برداشتی !؟ سمت ارسلان خیز برداشتم ! +میشه بگی اینجا چه خبره؟ مگه نگفتی فردا مراسمه؟ دلیل این مسخره بازیا چیه؟ چیکار میکردم ..! از بچگیم ، ازین قرتی بازیا و میکاپ و آرایش کردن خوشم نمیومد ! ‌_مسخره بازی کارای توئه که با فهمیدن هرکارمن ، ساز مخالف میزنی ! +من بمیرم هم اجازه نمیدم این ، دست به سر و صورت من بزنه ! روبروم ایستاد و دستشو تو جیبش کرد ! _جدا؟ آب دهنمو قورت دادم ! +لعنت بهت که انقدر آشغالی ! _تا ساعت ۸ آمادش کن ثریا ! -چشم آقا ! دوباره برگشت سمتم و زیر لب گفت : _یادت نره بهت چی گفتم ..! چشمی به هم زدم و با حرص نشستم روصندلی که کمرم رگ به رگ شد ! نیشخندی زد و از اتاق بیرون رفت ! صورتم از درد مچاله شده بود و قفل کرده بودم! تو قفسه سینم درد بدی پیچیده بود و نفسم بالا نمیومد ! جرئت مصرف سرخود قرص رو هم نداشتم ! میترسیدم بلایی سر بچه بیاد ! از اول بارداریم، کلا یه بار به دکترم مراجعه کرده بودم ! _خانوم؟ حالت خوبه؟ سری تکون دادم و گفتم؛ +م..ماهک ... در کشورو باز کن ..! ق..قرصمو بده .. رنگ از رخسار آرایشگره پرید و نمیدونست چیکار کنه ! حالم تویه یک دقیقه ، ازین رو به اون رو شده بود و دنیا دور سرم میچرخید ! حق هم داشتم ! نه تغذیه مناسبی داشتم و نه حال روحی آرومی ! لحظه به لحظه تحت فشار بودم و هرلحظه ممکن بود طعم مرگ رو بچشم!