وقتى كه ]طلحه و زبير[ نزد على عليه السلام آمدند، گفتند: اى اميرمؤمنان! نزد تو آمد هايم تا براى رفتن به عمره، كسب اجازه كنيم. على عليه السلا م[ بدانان اجازه نداد. گفتند: مدّت هاست كه عمره نرفت هايم. به ما اجازه رفتن بده. ]على عليه السلا م[ بدانان فرمود: «به خدا سوگند، شما قصد عمره نداريد؛ بلكه قصد پيما نش كنى داريد و مىخواهيد به بصره برويد ». گفتند: بار خدايا! ما را بيامرز. ما قصدى جز عمره نداريم. بدانان فرمود:«براى من به خداوند بزرگ، سوگند ياد كنيد كه نسبت به امور مسلمانان، در كار من فساد نمك‏ىنيد و بيعتى را كه با من كرديد، نم ىش كنيد و در فتنه جو ىي تلاش نخواهيد كرد ». آنان زبان به سوگندهاى غليظ در آنچه از آنان خواسته بود، گشودند. وقتى از نزد او بيرون آمدند، ابن عبّاس، آن دو را ديد و بدانان گفت: آيا اميرمؤمنان به شما اجازه ]عمره [ داد؟ گفتند: آرى. ابن عباس بر امير مؤمنان وارد شد و على عليه السلام آغاز ]به سخن[ كرد و فرمود: «اى ابن عباس! آيا نزد تو خبرى است؟ ». گفت: طلحه و زبير را ديدم. به وى فرمود: «آن دو از من براى عمره اجازه خواستند و من هم پس از آنك‏ه با سوگندها ىي از آنان پيمان گرفتم كه حيله نكنند و بيعت نشكنند و فسادى ايجاد نكنند، اجازه دادم. اى ابن عباس! به خدا سوگند، آنان، جز فتنه قصدى ندارند. گويا م ىبينم كه به مكّه رفته اند تا براى نبرد با من مدد جويند؛ چرا كه يعلى بن منيه خيانت پيشه تبهكار، ثروت هاى عراق و فارس را با خود برده تا در اين راه هزينه كند و به زودى اين دو مرد، كارم را تباه م ك‏ىنند و خون پيروان و يارانم را م ىريزند ». عبد ا للّه بن عباس گفت: ا گر چنين نظرى دارى، چرا به آنان اجاز ه دادى و چرا آنان را زندان نكردى و با آهن به بند نكشيدى تا مسلمانان را از شرّشان آسوده دارى؟ فرمود: «اى ابن عباس! آيا مرا وا م ىدارى كه ستمْ آغاز كنم و بدى را پيش از نىكي به كار گيرم و آنان را بر پايه گمان و اتهام، يكفر دهم و پيش از انجام دادن كار، مؤاخذه كنم؟ هرگز! به خدا سوگند، از آنچه خداوند از من پيمان گرفته از داورى بر پايه عدل و سخن حق عدول نمك‏ىنم. اى ابن عباس! من بدانان اجازه دادم و آنچه را از آنان سر م ىزَند، مىدانم؛ ليك در برابر آنان، از خداوند كمك خواستم و به خدا سوگند، آنان را خواهم كشت و اميدشان را نااميد خواهم ساخت و آن دو به خواسته شان نخواهند رسيد؛ چرا كه خداوند، آنان را بر ستمشان بر من و بيعت شكنى با من و تعدّى بر من، مجازات خواهد كرد. ⬅️ پس حجاب اجباری چرا؟ •شاید برای بعضیها این پرسش مطرح شود که پس چرا در کشور ما که سیستم حا کمیتش ولایی است حجاب اجباری است مگر نگفتید ولایت آزادی می دهد پس کو؟ »✅انبیاء با هر عاملی که موجب بر هم زدن آزادی جوامع شود برخورد می کنند •اتفاقاً حجاب اجباری به خاطر این است که آزادی جوامع بشری حفظ شود. انبیا با هر عاملی که موجب بر هم زدن آزادی جوامع می شود برخورد م یکنند. بی حجابی آزادی جوامع بشری را مختل می کند. پس حجاب فلسفه اش این است که آزادی روحی و روانی در فضای جامعه برهم نخورد. وگرنه در خانه که کسی باحجاب کاری ندارد. جامعه مهم است. •آداب حضور در جامعه با خانه فرق می کند؛ مثلا در خانه انسان یک طوری لباس می پوشد بیرون به یک شکل دیگر می آید. کسی ا گر تنها بود م یتواند هر طور که دلش م یخواهد زندگی کند اما ا گر در جامعه زندگی کردی جامعه نیاز دارد به اینکه آزادی آن مختل نشود. ا گر بی حجابی مانع آزادی بود پس باید با آن برخورد کرد. •بی نمازی بااینکه بدتر از بی حجابی هست اما کسی با آن کار ندارد چون به جامعه ضرر نم یزند دودش به چشم خودش می رود؛ اما ا گر معصیت اجتماعی بود و به جامعه ضرر زد؛ همه آسیب م یبینند باید با آن برخورد کرد. البته فرهنگ سازی و دل سوزی هم جای خودش محفوظ هست