👇 🌷حجاب کامل حتی, موقع شهادت ☀️شهیده "گلدسته محمدیان" از شهدای فرهنگی دوران جنگ تحمیلی شهرستان شیروان می باشد... ایشان به همراه دختر خردسال و همسرش، در جریان بمباران شهر دزفول توسط دشمن بعثی به دیدار معبود پرکشید... یک بار در زمان جنگ پدرش به خانه شان رفته بود درست همان زمانی که بمباران هوایی امان مردم را بریده بود... اواخر شب وقتی خواستن بخوابن پدرش اورا با پوشش و حجاب کامل دید... با تعجب از او پرسید: "دخترم کاری پیش آمده جای می خواهی بروی؟"... گفت: "نه پدر جان این جا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه ، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم به همین خاطر باید آمادگی کامل را داشته باشم. می خواهم وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن آن موقع هم حجاب مون کامل باشه... برشی از زندگی شهیده, 🌷مادرم! زمانی که خبرِ شهادتم را شنیدی، گریه نکن... زمانِ تشییع و تدفینم گریه نکن... زمانِ خواندنِ وصیت‌نامه‌ام گریه نکن. فقط زمانی گریه کن که مردانِ ما غیرت را فراموش می‌کنند و زنان ما عفت را... وقتی که جامعه‌ی ما را بی غیرتی و بی حجابی فرا گرفت، مادرم گریه کن که اسلام در خطر است..." کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه قسمتی از وصیتِ تکان‌دهنده‌ی 🌷شهیده ای که به خاطر حجابش، به دست منافقین شهید شد👈 شهیده زینب (میترا) کَمایی 💥مادر بزرگش نام میترا را برایش انتخاب کرد. اما او هر چه بزرگتر می شد اعتراضش نسبت به اسمش بیشتر می شد و به همه می گفت من را زینب صدا کنید. او یک روز روزه گرفت و نام خود را به زینب تغییر داد. سالی که به تکلیف رسید باحجاب شد و روزه‌ را شروع کرد.خیلی لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزه‌هایش را می گرفت. نماز شبش ترک نمی شد. در دفتر خودسازی‌اش جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت از نماز به موقع، همیشه با وضو بودن، نماز غفیله و ... که همه را انجام می داد. فعالیت های مذهبی و حجاب زینب، مورد غضب سازمان منافقین ضد خلق قرار گرفته بود.او همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش هم غسل شهادت کرده بود. برای خواندن نماز به مسجد رفت. آن نماز، آخرین نماز زینب ۱۴ ساله بود. وقتی از مسجد برمی گشت, منافقان او را ربودند و سپس با گره زدن چادرش او را خفه کردند. بعد از سه روز پیکر غرق به خونش پیدا شد. او را با چادرش به خاک سپردند...برشی از زندگی شهیده _(میترا) _کَمایی 🌷بخشی از وصیتنامه شهید مدافع حرم : " از خواهران می‌خواهم که حجاب شان را مثلِ حجابِ (س) رعایت کنند، نه مثلِ حجاب‌های امروز؛ چون این حجاب ها بویِ حضرتِ زهرا(س) نمی دهد... " 🌷فاطمه سلطان کواکب زنی دلیر، شجاع و باغیرت بود، وی به همراه شوهرش با شروع جنگ تحمیلی در کنار مردم مقاوم دزفول در ایام موشکباران ها و حملات توپخانه ای و بمباران هواپیماهای متجاوز رژیم بعث عراق لحظه ای دزفول را ترک نکردند. وی به مداوای مجروحین جنگ می­ پردازد پس از آنکه شدت جنگ و موشکباران­ ها آمار شهدای زن را بالا می ­برد، او شجاعانه به غسال خانه ی شهیدآباد می­ رود و شهدای زن را غسل و کفن می­ کند و تا پایان جنگ صدها شهیده را قربت­ الی ­الله غسل می­ دهد. یکبار که موشک دقیقاً به منزل ایشان اصابت کرد و کل وسائل خانه و زندگی بکلی تخریب و نابود گردید وقتی او و دخترانش را از زیر آوار بیرون کشیدند؛ مقابل دوربین خبرنگاران با حجاب کامل اسلامی قرار گرفت و گفت: همه چیز ما خانه و زندگی ما، جان ما و فرزندان ما فدای یک تار موی امام خمینی، ما شهرمان را خالی نمی­ کنیم. ما تا آخرین لحظه­ ای که جان در بدن داریم از اسلام و انقلاب و امام و رزمندگان دفاع می­ کنیم. فاطمه سلطان کواکب سرانجام این زن مؤمنه صالحه ی دوران، در روز عید سعید غدیر خم مورخ ۱۳۸۲ به آرزوی دیرینه­ اش رسید... او اولین زن مجاهد دزفولی است که صدها زن شهیده را غسل و کفن کرد. خاطره ای از شهیده, 🌷مرابکشید اما را برندارید ....به صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی بودیم. این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود....هنگام دستگیریش 👈به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود،" مرا بکشید اما را برندارید." برشی از زندگی شهیده انقلاب اسلامی ۰مروارید عفاف @Chastity