🌀 📖 ....کارکنان بیمارستان به هول و ولا افتاده بودند.دوروبرم پر شده بود از پرستار و دکتر.خیلی زود خبر توی شهر پخش شد.مردم به بیمارستان تلفن می زدند و و احوال من و بچه را می پرسیدند.مادر،که تمام مدت بالای سرم بود،مجبور می شد گاهی برود و تلفن ها را جواب بدهد.با اینکه دکتر ها گفته بودند آثاری از زایمان دیده نمی شود،رئیس بیمارستان دستور داده بود بستری شوم. آن شب درد نداشتم،اما صبح روز بعد دردها شروع شد.این بار هم گروهی دکتر و پرستار دورم حلقه زدند.اما،بعد از چند ساعت همان حرف قبلی را تکرار کردند.《چیزی نیست.نگران نباشید.آثاری از زایمان زودرس دیده نمی شه.》اصرار کردم بگذارند به خانه بروم.اجازه مرخصی ندادند.چند ساعت بعد دوباره حالم بد شد و درد امانم را برید.مادر دست پاچه شده بود.چند بار این اتفاق تکرار شد.هر بار چند پرستار دورم حلقه می زدند و بعد از معاینه سر تکان می دادند و با ناامیدی همان حرف های قبلی را تکرار می کردند. ........ 🆔@clad_girls