سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات مینویسد: آورده اند که یکی از نوعهدان اسلام نزد امیر مؤمنان علی، کرم الله وجهه، آمد و گفت: یا امیر مؤمنان در اسلام، مناهی بسیار است و مرا اجتناب از آن جمله (از همه میسر نمی شود. یک خصلت از خصال ذمیمه، مرا اختیار کن تا از آن، دور باشم. امیر مؤمنان - رضی الله عنه - فرمود: از دروغ گفتن اجتناب کن. مرد از خدمت او بازگشت، در راهگذر او را نظر بر خانه ی خمار مشروب فروشی) افتاد و طبیعت او به نوشیدن خمر (شراب) میل کرد. خواست که آن را ارتکاب نماید، اندیشید که اگر امیر مؤمنان بپرسد که خمر خورده ای، اگر اقرار کنم، حد زند و اگر گویم نه، دروغ گفته باشم و عهد کرده‌ام که دروغ نگویم. پس از سر آن در گذشت. همچنین به سر زنا رسید و داعیهی شهوانی او را در آمد و به همان علت اول، ممتنع شد و بر هر گناه که می‌رسید از بیم آن که نباید به سبب ارتکاب آن دروغ گفتن گیرد، عنان باز می‌کشید. (مرتکب نمیشد)، پس به خدمت امیر مؤمنان علی - رضی الله عنه - رسید و گفت: یا امیر مؤمنان! جمله طریقت (تمامی راهها) بر من بسته گردانیدی و مرا معلوم شد که سر همه ی بدی ها، دروغ گفتن است. پس از سر گناهان در گذشت. 📙جوامع الحکایات / 288. نظیر این حکایت به رسول اکرم (ص) نیز نسبت داده شده است. ✍ @Dastan1224