مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند. کفشهایش را زیر سرش گذاشت و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.
یکی از آن دو نفر گفت:
طلاها را پشت آن جعبه بگذاریم.
آن یکی گفت:
نه، آن مرد بیدار است، وقتی ما برویم طلاها را برمیدارد.
دیگری گفت:
امتحانش کنیم. کفشهایش را از زیر سرش برمیداریم، اگر بیدار باشد، معلوم میشود.
مرد که حرفهای آنها را شنیده بود، خودش را به خواب زد.
آنها کفشهایش را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند:
پس خواب است! طلاها را زیر جعبه بگذاریم.
بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلایشان را بردارد. اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفها برای این بوده که در حال بیداری، کفشهایش را بدزدند.
یادمان باشد در زندگی هیچوقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد.
#پندانه_تلنگر
#دزدی
#غفلت
☀️
@Dastan1224