🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳
#داستان_آموزنده
🔆جزای اشعار
🍃روز نوروزی، منصور دوانیقی که بعد از برادرش ابوالعباس سفّاح به خلافت رسید، امام کاظم علیه السّلام را امر کرد که در مجلس روز عید بنشیند و مردم برای تبریک بیایند و هدایای خود را نزدش بگذارند و حضرت آنها را قبول کند.
🍃حضرت فرمود: «عید نوروز عید سنتی فرس (ایرانیان) است و در اسلام دربارهی آن چیزی وارد نشده است.»
🍃منصور گفت: «این کار را به خاطر سیاست لشکر و سپاه میکنم، شما را به خداوند عظیم سوگند میدهم که قبول کنید و در مجلس بنشینید»؛ حضرت هم قبول کردند و در مجلس نشستند و اعیان لشکر و اُمرا و مردم خدمتش شرفیاب میشدند و تهنیت میگفتند و هدایا را نزد حضرتش میگذاشتند.
🍃منصور خادمی را موکّل کرده بود که نزد حضرت بایستد و اموال را که میآورند ثبت و ضبط کند. آخرین نفرات از مردم، پیرمردی بود که وارد شد و عرض کرد: یا بن رسولالله! من مردی فقیر میباشم و مالی ندارم که برای شما هدیه بیاورم، ولیکن هدیهی من سه بیت شعری است که جدّم در مرثیه جدّ شما حسین بن علی علیه السّلام سروده، اشعار را خواند.
عجبتُ لمصقولٍ علاکَ فرِندُهُ **** یوم الهیاج و قد علاک غبار
🍃حضرت فرمود: هدیهی شما را قبول کردم و در حقش دعای خیر کرد.
🍃پس سر خود را به طرف خادم منصور بلند کرد و فرمود: «برو نزد منصور و او را از این اموال جمع شده خبر بده و بگو چه باید کرد؟»
خادم رفت و برگشت و گفت: «امیر میگوید تمام آن را به شما بخشیدم، در هر راهی که میخواهی صرف کن.»
🍃پس حضرت به آن پیرمرد فرمود: «تمام این اموال را بردار که همه را به تو بخشیدم.»
📚منتهی الآمال، ج 2، ص 187
✨✨امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «برادر دینی خود را بهجای سرزنش، احسان و نیکی کن.»
📚نهجالبلاغه فیض الاسلام، ص 1165