🔹😂😂 ✍سلطان محمود، پیری ضعیف را دید که پُشتواره‌ی خار می‌کشد. بر او رحمش آمد. گفت: ای پیر، دو سه دینار زر می‌خواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم تا از این زحمت خلاصی یابی؟ 🔸پیر گفت: زر بده تا در میان بندم و به دراز‌گوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ بروم و به دولت تو، در باقی عمر، آن جا بیاسایم. سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند. 🔸پشتواره: کوله‌بار. 🔸درازگوش: الاغ. 🔸میان: کمر، کمر لباس. 📚کلیات عبید زاکانی و لطایف، ص ۲۶۸. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande