کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💖 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 103 و 10
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💖 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 105 و 106 *** یک دور دیگر فهرست قربانیان را از پایین تا بالا نگاه کردم. فهرست بلندبالایی ست؛ حدود صد نفر. فهرستی پر از اسم‌های زنانه و نام‌های خانوادگی یکسان. خانواده‌های غیرنظامی که مرده بودند؛ یا نه... کشته شده بودند و جسدهاشان سوخته بود. خانواده‌های اسرائیلیِ ساکن در کیبوتس بئری. کشتار بئری؛ هفتم اکتبر ۲۰۲۳؛ ده سال از آن زمان گذشته است؛ کودکانِ آن زمان بزرگ شده‌اند و جوان‌ها میانسال. بیشتر مردم آن را به خاطر دارند، ولی نمی‌خواهند درباره‌اش حرف بزنند. اگر هم حرفی به میان بیاید، همه‌ی تقصیرها به گردن نظامیان حماس می‌افتد؛ حرفی که تنها بر زبان جاری می‌شود و از گوش عبور می‌کند، ولی عقل آن را نمی‌پذیرد. نقشه هوایی بئری را پیدا می‌کنم. جایی در پنج کیلومتری دیوار حائل؛ که الان متروکه است. هیچ‌کس دوست ندارد آنجا زندگی کند؛ هرچند الان در قلمرو نیروهای فلسطینی است. یک کیبوتس کوچک، که از روی تصویر ماهواره‌ای می‌توان سقف‌های شیروانی گلبهی رنگ خانه‌هایش را دید. خانه‌های یک شکل و منظم، و احتمالا طبیعتی سرسبز و فوق‌العاده؛ مثل تمام مناطق فلسطین. فهرست درواقع عکسی بود که دانیال با عجله، از یکی از اسناد شاباک گرفته بود. بعضی اسم‌ها واضح نبودند، نور روی کاورِ روی عکس افتاده بود و خواندنِ بعضی از قسمت‌های فهرست را دشوار می‌کرد. بخشی از دست دانیال را می‌شود گوشه فهرست دید. حتی می‌توانم صدای نفس‌های مضطرب دانیال را از عکس بشنوم و ببینمش که دارد دور و برش را با چشمان محطاط می‌پاید، مبادا کسی ببیندش. درباره کشتار بئری با هم حرف زده بودیم. دانیال آن زمان نوجوان بوده؛ نوجوانی پایتخت‌نشین که اخبار جنگ را متعصبانه دنبال می‌کرد و تنها تجربه‌ی واقعی‌اش از جنگ، آژیر خطر و رد موشک‌های حماس در آسمان بود. -باورم نمی‌شد چنین اتفاقی بیفته. هیچ‌کس نمی‌تونست باور کنه که فلسطینی‌ها بتونن یه قدم از دیوار حائل غزه بیان اون‌طرف‌تر؛ ولی اومدن. دانیال این را گفته بود و یک مکث طولانی کرده بود. خیره به زمین شده بود؛ نه خشمگین یا غمگین؛ بیشتر بهت‌زده. بعد گفته بود: اول که خبر کشتار بئری رو شنیدم، مطمئن بودم کار حماس بوده، تا وقتی یاسمین پورات مصاحبه کرد. می‌دونی، اولش شبیه یه شوخی خنده‌دار بود... ولی بعد کم‌کم معلوم شد شوخی نیست. خشم را می‌توانستم در چشمان دانیال ببینم. سخت است باور کنم یک قاتل از این که هم‌مسلک‌هایش، مردم را کشته‌اند عصبانی بشود. به احتمال خیلی زیاد، دانیال هم اگر هفتم اکتبر در بئری بود، همان کاری را می‌کرد که بقیه نیروهای ارتش اسرائیلی کردند. من فکر می‌کنم آن‌ها به شدت ترسیده بودند، انقدر که اصلا نفهمند مقابلشان نیروهای حماس هستند یا ساکنان اسرائیلیِ بئری. انگار کور شده بودند، مست بودند یا چیزی مشابه این. به هرحال اسرائیلی‌ها مشکل چندانی با کشتن غیرنظامی‌ها ندارند، شاید برای همین هیچ‌کدام از سربازانی که به بئری رسیدند، به خودشان زحمت ندادند که نظامی‌های حماس را از غیرنظامی‌های اسرائیلی جدا کنند! به هرحال کشتار بئری هم بخشی از نقشه انتقام من و دانیال بود. حرف زدن درباره آن کشتار، می‌توانست در آتشِ خفته در خاکسترِ اعتراضات بدمد و خانواده‌های اسرا و کشته‌ها و مجروحان جنگ هفتم اکتبر را به خیابان بکشاند. جنگ هفتم اکتبر برای اسرائیل یک باتلاق بی‌انتهاست؛ باتلاقی که من می‌توانم با غواصی در آن، ماهی و مروارید برای خودم صید کنم. فقط باید یکی از بازمانده‌ها را برای مصاحبه پیدا کنم. یاسمین پورات... این اولین اسمی ست که به ذهنم می‌رسد و ناخودآگاه در نوار موتور جستجو می‌نویسمش. او مهم‌ترین بازمانده است؛ بازمانده‌ای که برای حرف زدن شجاعت کافی داشت. پورات در روز حادثه چهل و چهار ساله بود و الان باید پنجاه و چهار سال داشته باشد. نتیجه جستجو، تنها سایت‌های خبری ده سال پیش هستند که گفته‌های پورات را نوشته‌اند. هیچ اطلاعاتی درباره محل زندگی و زندگی شخصی‌اش وجود ندارد؛ صفحه شخصی‌ای هم به نامش پیدا نمی‌کنم. حتی فیلم مصاحبه‌اش هم نیست؛ فیلمی که خبرگزاری‌ها به آن استناد کرده‌اند. ... برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐💖