✅دیباج صد و هشتم 🔶آفتاب در مُغاک* 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌در چهره‌اش نشانه‌های نیای ارجمندش، نمودار و صورتش چون خورشید، فروزان بود. 📌ستاره‌ای از یاران خورشید که در روز طف او را دیده، در وصفش چنین گفته است: له طلعة مثل شمس الضحي له غرة مثل بدر منير «طلعتي چون خورشيد هنگام بالا آمدن روز دارد و پيشاني او همچون ماه تابان است». 📌در کارزار طف، زخم خون‌بار تیغ‌ها ونیزه‌ها و ناسور سنگ‌ها، هیچ‌کدام نتوانستند نور چهره‌اش را پنهان کنند و او در شکوه و زیبایی منظر، همچون آفتاب در میانه آسمان بود. 📌شاعری در وصف چهره فروزانش گفته است: «و آن مجروحی که نيزه‌ها زيبايی‌اش را دگرگون نساختند و تازه‌ای از او را کهنه ننمودند. «او ماه تمامی بود که به خورشيدی در بلندای روز تبديل شد، آنگاه که دستهای خون‌آلود، جامه‌هايی بر او پوشاند.» 📌و این آفتاب تابان که انوار هدایت را در آفاق می‌پراکند، عاقبت در بیابان طف، در مُغاک شد، آنگاه که یکه و تنها پای به میدان نبرد با شب‌پرستان تیره‌روز نهاد و به تیغ جهل و کوردلی، سر بریده شد. 📌اما به گفته شاهدان، هر چه لحظه دیدار با معشوق نزدیک‌تر می‌شد، چهره خورشید فروزان‌تر می‌گشت. 📌هنگامی که سر آفتاب را بر يزيد بن معاويه عرضه داشتند، از جمال هيبتش به حيرت افتاد و گفت: «من هرگز صورتي زيباتر از او نديده‌ام!». 📌عبيد اللَّه بن حر جعفي که به ديدار حضرتش مشرف شده و جام جانش از شراب جمال چهره دل‌ربای او لبریز گشته بود، درباره‌اش چنین گفته است: «من هرگز کسي را نديده‌ام که زيباتر وچشم‌گيرتر از حسين باشد...». @Deebaj