📌لیله المبیت، شبی هراسناک بود. نفس در سینه جوانان قبایل حبس شده بود. از روزن‌ها بستر پیامبر را می‌پاییدند. کسی در بستر پیامبر (ص)، بُرد یمانی آن حضرت را بر روی خود کشیده بود. ابتدا خواستند با پرتاب تکه‌های سنگ، از حضور کسی در زیر روانداز اطمینان یابند. علی (ع) در اثر دردی که از اصابت سنگ‌ها پدید آمده بود، بر خود می‌پیچید اما باید شکیبایی می‌کرد تا مأموریت خویش را به بهترین نحو به انجام رساند. 📌فروغ صبح که تابیدن گرفت، مشرکان به بستر پیامبر (ص) هجوم بردند. ناگاه علی (ص) روپوش را کنار زد و شمشیرهای برافراشته در دستان آنان بسان چوب‌های خشک، بی‌حرکت ایستاد. از او سراغ پیامبر (ص) را گرفتند و او در پاسخ گفت: مگر او را به من سپرده‌اید که از من مطالبه‌اش می‌کنید؟ 📌مشرکان، مات و مبهوت از منطق استوار او، سراسیمه جستن پیامبر (ص) را آغاز کردند؛ اما اراده خداوند بر آن قرار گرفته بود که با دلیرمردی و رادمردی علی (ع)، وجود آخرین فرستاده خداوند از هر گزندی مصون مانده و مدینه به قدوم حضرتش منور گردد. @Deebaj