🌺 🍃🥀 روز یکشنبه 9 شهریور 65 از صبح تا ظهر اجازه دادند که در اختیار خودمون باشیم و اجازه دادند هر کس میخواهد داخل برود آزاد است. من هم با حسن راه افتادیم که چرخی توی شهر بزنیم . هم وطنان آذری زبان شهر نقده داشتند رو برپا میکردند. بوی به مشام میرسید و حسن بی تاب بود. نهار رو که خوردیم اسم یک تعداد رو خوندند که سریع تجهیزات بگیرند و آماده شوند برای عملیات. اسم من و حسن رو هم خوندند.. من بسیجی بودم و حسن پاسدار بود. حسن لباس سبز پاسداریش رو که تازه جیره گرفته بود پوشید و بند حمایل بست و نارنجکها رو بهش آویزون کرد و من هم لباس خاکی پوشیدم. ( راوی: همرزم شهید) ا🌿🌴🌿🌴🌿🌴🌿 10 شهریور ما 65 روزی که شهید شد 5 روز تا مونده بود و روزی که رو عقب آوردند یک از شهادت اربابش امام حسین علیه السلام گذشته بود . یعنی بیش از 50 روز بدن 19 ساله بی غسل و کفن مثل اربابش روی زمین ماند