.
#برشی_از_کتاب [ ۰۵ ]
📌 چرا بر میگردی عقب؟
🔹 مقام معظم رهبری آمده بودند مریوان. عراقیها که این قضیه را فهمیده بودند، با هواپیماهایشان آمدند و «دزلی» را بمباران کردند. ما هم آقا را برگرداندیم.
🔹 بنیصدر یک پسر خواهر داشت که فرمانده لشکر ۲۸ کردستان بود. او به نیروهایش دستور داده بود که توپها را بردارند و عقب نشینی کنند.
🔹 وقتی حاج احمد نیروها را که در حال عقب رفتن بودند، میبیند و علت را جویا میشود، سراغ فرمانده توپخانه لشکر ۲۸ که یک سرهنگ هم بود میرود و او را به باد کتک میگیرد که «نامرد! چرا بر میگردی عقب؟ توپها رو کجا میبری؟»
🔹 در جلسهای که بعد از ظهر همان روز در روابط عمومی سپاه با حضور آقا تشکیل شد، همان فرمانده لشکر آمده بود تا از حاج احمد شکایت کند. در همین حین، شهید بروجردی به ما گفت که احمد را بیاورید بیرون و توجیه کنید تا جلوی آقا کاری نکند.
🔹 در جلسه، پسر خواهر بنیصدر گفت: «متوسلیان فرمانده توپخانه منو به باد کتک گرفته.» تا این جمله را گفت، حاج احمد با قاطعیت خاصی گفت: «بله که زدم، چرا عقب نشینی کردین، شما غلط کردین عقب نشینی کردین!» و بعد چنان با مشت روی میز شیشهای که جلویش بود زد که شیشه میز شکست و ریخت.
👤 راوی محسن کاظمینی.
📚 کتاب میخواهم با تو باشم ص ۲۷.
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱
http://eitaa.com/Doc_d_moghadas
.