{در وصف شکوهمندی یک تراژدی} همیشه خداحافظی تلخ‌ترین بخش یک رابطه است، خصوصا اگر برای همیشه باشد. وقتی عاشقی از معشوقش، برادری از برادرش و دوستی از دوستش جدا می‌شود، صحنه‌ایست کاملا تراژدی. فیلم خداحافظی زلاتان از فوتبال، تراژدی‌ترین صحنه خداحافظی برای من بود. وقتی شیری به پایان خودش می‌رسد، جنگل بهم می‌ریزد و همه برای "در راس قدرت بودن" شروع به جنگیدن می‌کنند. شیر می‌داند که همه‌چیز تمام شده. می‌داند که باید قدرت را رها کند و در کنجی انتظار مرگش را بکشد. اما غرورش اجازه نمی‌دهد که اشک‌ از چشمانش جاری شود. شیر می‌خواهد شیر بماند، قوی بماند، در راس قدرت و ابهت بماند اما زمانی که اشک از چشمانش به زور جاری می‌شود این صحنه تراژدی به اوج غم‌انگیز بودنش می‌رسد. می‌گویند وقتی کسی گریه می‌کند صحنه غم‌انگیز است اما زمانی که کسی تلاش می‌کند تا اشک در چشمانش حلقه نزند اما درآخر موفق نمی‌شود و گریه می‌کند، بسیار بسیار صحنه غم‌انگیزتری است. زمانی که زلاتان لبش را گاز می‌گیرد و نفس عمیق می‌کشد می‌خواهد دقیقا همین‌کار را کند‌. می‌خواهد نگه دارد بغضش را و تا آخرین لحظه شیر بماند اما موفق نمی‌شود و همراه با طرفدارانش گریه می‌کند. زمانی که او از پی‌اس‌جی رفته زود، توی بازی همیشه او برش می‌گرداندم به همان تیم. پی‌اس‌جی بدون او هرگز معنایی نداشت برایم. در بازی‌های اخیرش هم اگرچه زلاتان دیگر همان زلاتان سابق نبود، اگرچه دیگر آنقدر که باید و شاید، نمی‌درخشید اما آن برگردان رویایی که از میان زمین زد، آن پشتِ پا های باورنکردنی‌اش تا همیشه در سرمان خواهد ماند. بدرود شیر...