یا امام هادی (ع)! تو به دزدان و دشمنان در سیاهی‌های شب، روشنایی می‌بخشیدی، کَرَمی نما و قلب‌های رنجور شیعیانت را نیز به ضیاء هدایت حیات‌بخشتان منور فرما! 📜 ابراهيم‌بن‌محمّد مى‌گويد: سعيد دربان (حاجب) متوکل عباسی به من گفت: شبانه به خانۀ علی‌بن‌محمد (علیهماالسّلام) رفتم و نردبان را گذاشتم و به پشت بام قدم نهادم. وقتى كه مى‌خواستم از پله پايين بيايم، در تاريكى پايم از پله‌اى به پله ديگر لغزيد و ندانستم چگونه به خانه برسم‌. ناگهان امام هادى (ع) مرا صدا زد و فرمود: اى سعيد! توقف كن تا چراغ آورده شود! پس شمع آورده شد. پايين آمدم و ديدم امام (ع) جبّۀ پشمى در بردارد و عرقچين پشمى بر سر و سجاده‌اى از حصير، نزد روى خود و رو به قبله نشسته است. آن‌گاه به من فرمود: بیا، اين تو و اين خانه...! 🏷 يَا سَعِيدُ مَكَانَكَ حَتَّى يَأْتُوكَ بِشَمْعَةٍ 📚 الکافي، ج ۱، ص ۴۹۹؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۰۲؛ المناقب (لإبن‌شهرآشوب)، ج ۴، ص ۴۱۵ @Ebar_ir | عِبَر