• جعبه حقیقت📦
پارت نهم: یادش میآید که اولین بار چگونه یکدیگر را ملاقات کردند. کلاس دهم بود و به انتخاب معلمشان برای پروژه درسی باید گروه گروه میشدند. گروهها بر حسب تصادف انتخاب شدند و دنیل و او در یک گروه افتادند. او آن زمان درست دنیل را نمیشناخت. اما بی دلیل از او خوشش میآمد. با این حال، از این گروه بندی چندان راضی نبود. چرا که از کارن جدا افتاده بود و این مضطربش میکرد. آنی بدون حضور او راحت نبود. کارن، دوست دوران کودکیاش بود و بعد از مادرش تنها کسی بود که بودن کنار او، آنی را معذب نمیکرد. آن دو در اولین روزهای مدرسه با هم دوست شدند. زمانی که آنی در گوشهای از راهرو ایستاه بود و از بین در نیمه باز کلاس، با نگاهی معصومانه بچهها را از نظر میگذراند. دیرتر از بقیه رسیده بود و نمیدانست باید چگونه وارد شود تا کسی او را نبیند و سریع خودش را بین نیمکتها گم کند.
⠇
#ادمین_آسمان☕️
══════════════
⠇
@Eema_Ennea