هدایت شده از پایگاه جامع امامت
...گفت: شما ائمه را چه فرض کرده‌اید؟ فکر می‌کنید ائمه دکتر و پزشک شما هستند که دست و پای شما را بخواهند خوب کنند؟ کرامت ائمه این طور محدود نیست. ائمه ما وقتی بخواهند لطفی کنند خوب می‌دهند و در سطح اعلی عنایت می‌نمایند. ایشان در ادامه این جریان را نقل کرد و گفت: 🔸اوائلی که من از عراق به مدینه بازگشتم [حدود سال ۱۳۷۲ ق] درگیری شدیدی میان شیعیان نخاوله و وهابی‌ها رخ داد و در مرحله اول جمعیت محدود شیعیان مدینه بر جماعت وهابی غالب شدند. برای وهابی‌ها  خیلی سخت بود که مغلوب چند صد نفر شیعه در مدینه شوند و لذا تصمیم به برخورد شدیدتر گرفتند. عده‌ای از بزرگان شیعه در مدینه و از جمله من [شیخ عَمری] را دستگیر کردند. روبروی مسجد نبوی و بقیع عریشی (جایگاه چوبی) قرار دادند و جلادها و مأموران اجرای حکم را آوردند که شیعیان را شلاق بزنند ولی نه شلاق عادی بلکه از کَرَب [چوب پهن پایین درخت خرما] استفاده کردند. نفر اول را آودند و او را لخت کردند. شدت ضربه این شلاق به گونه‌ای شدید بود که نفر اول همان‌جا بعد از سه ضربه به شهادت می‌رسد. نفر دوم را بالا کشیدند و جلاد دیگری آمد و شروع به شلاق زدن کرد که او هم با ضربه تازیانه شهید شد. 🔹در این حال متوسل به ائمه بقیع شدم و گفتم: جرم ما این است که پیرو شما هستیم. آیا جزای پیروی شما این است که این‌گونه باید کشته شویم؟ نفر سوم را که خواستند بیاورند این عریشی که درست کرده بودند فرو می‌ریزد. با این حال آن‌ها دور ما را گرفتند و محاصره کردند و به اداره شهربانی منتقل کردند و گفتند که ۶ نفر از شماها _که یکی از آن‌ها من بودم_ محکوم به اعدام هستید و تا روز جمعه در مکه و پیش از نماز جمعه گردن زده خواهید شد. از آن جا ما را به سمت مکه راهی کردند. در مکه منتظر تنفیذ حکم اعدام بودیم ولی روز جمعه شد و خبری از حکم اعدام نشد. بعد از آن ابلاغ کردند که به شما یک درجه تخفیف داده‌اند و به جزیره بد آب و هوایی در اطراف جده تبعید شده‌اید. از آن جا به جده منتقل شدیم و مدتی را در آن جزیره بودیم تا این که والی جده آمد و خبر عفو ما را داد و جماعت همگی به مدینه بازگشتیم. اما وقت ورود به مدینه ما را سوار بر درشکه کردند و شیعیان مراسم استقبال و شادی ترتیب داده بودند. وارد منزل یکی از شیعیان شدیم و جریان را پرسیدیم. گفت: بعد از ماجرای شلاق زدن و شهادت شیعیان بلافاصله جلاد اول در حمام دچار سوختگی می‌شود و می‌میرد. جلاد دوم هم ظاهراً زیر آوار می‌ماند و می‌میرد. خبر در همه‌جا می‌پیچد و جلاد سوم می‌ترسد. 🔸جلادها و مأموران اجرای احکام در آن زمان معمولاً از افراد معینی از بزرگان قبائل بودند که به نوعی برای اجرای احکام نسبت به انتقام بعدی مصونیت داشته باشند. این جلاد سوم می‌گوید که نفرین آن‌ها ما را گرفته و لذا به فکر حلالیت گرفتن از شیعیان می‌افتد و لذا پیش ما آمد و گفت چه کار کنم که شما از ته دل از من راضی شوید؟ گفتیم رضایت آنان که الان اسیر شما هستند باید به دست آوری. و لذا این آقا به دیدن شما خواهد آمد. همین‌طور هم شد و آن شخص [جلاد سوم] آمد و پس از عذرخواهی گفت من چه کار کنم که شما رضایت واقعی از من داشته باشید و از اعماق جان من را حلال کنید؟ سپس خودش پیشنهاد داد که من می‌خواهم به هر خانواده شیعه یک قطعه زمین سیصد متری بدهم؛ چون من زمین زیاد دارم فقط برای این که ثبت رسمی شود مقدار کمی از برای هر زمین می‌گیرم _مثلاً اگر قیمت زمین ۱۰۰ ریال بوده یک ریال گرفت_ همه هم قبول کردند و خوشحال شدند و آن شخص هم این کار را انجام داد. 🔹 آقای عَمری به من گفت چطور بود این کرامت؟ گفتم خیلی خوب بود. گفت: این کرامت ادامه دارد و به همین جا ختم نشد. ائمه ما اگر بدهند خوب می‌دهند و به همین مقدار اکتفا نمی‌کنند. این عنایت ائمه بقیع در این سال‌ها به صورت مستمر شامل حال ما شده است. ده سال قبل دولت تصمیم گرفت که دور حرم مطهر پیامبر را یک خیابان کمربندی بکشد. همه خرابی‌ها در خانه‌های دیگران افتاد و زمین‌های شیعیان برِ خیابان واقع شد و الان قیمت‌هایش چندین برابر شده است. همین زمینی که در اختیار من است ۲۰ میلیون ریال سعودی ارزش دارد. ائمه ما این جور کرامت دارند نه این که فقط کوری را بینا کنند. 🏴هشتم شوال، سالروز تخریب قبور ائمه بقیع تسلیت باد. 🌐https://emamat.org 🆔 @Emamat_IF 🆔 @Emamat_net تلگرام اینستاگرام آپارات