#سرگذشت_پریا
#آرامش_از_دست_رفته
#پارت_هفتاد_سه
سلام اسم من پریاست۲۷سالمه
فرزندآخرخانواده هستم..
خودم روباکارم سرگرم میکردم شایدتمام این اتفاقات تلخ روفراموش کنم..بعدازاون روز که رامین باسنگدلی تمام اب پاکی رو ریخت رودستم دیگه سراغی ازش نگرفتم..تمام عشق محبتی که ازش تووجودم داشتم تبدیل شدبه نفرت..انقدرداغون خراب بودم که حوصله ی شکایت ازش روهم نداشتم البته احتمال اینکه به نتیجه ام برسم صفربودپس کلا بیخیالش شدم..خانواده ام متوجه حال روحی خرابم شده بودن اماهیچی بهشون نگفتم که بیشترنگرانشون نکنم..چندماهی گذشت زندگی من داشت به روال عادی برمیگشت که بازسرکله ی رامین پیداشدامده بودبرای عذرخواهی وحلالیت میگفت چندتااتفاق بدبرام توزندگیم افتاده فکرمیکنم تاوان کاریه که باتوکردم من روببخش.دیگه برام مهم نبودگفتم برو نمیخوام ببینمت برای همیشه اززندگیم خطتت زدم توازسیامک هم پست تری اون ازدوستداشتنم سواستفاده کرد توازسادگیم تومیدونستی من یه تجربه تلخ داشتم ولی بخاطرخودت وکارت من رونابودکردی..رامین خیلی دلیل منطقی برای رفتارش اورد اما من دیگه باورش نداشتم نمیتونستم ببخشمش ودیگه قبولش کنم...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir