این تمام سرعت و قدرت کیان نبود و مینو در برابر همین قدر هم کم آورده بود. درسته خوب جا خالی میداد اما هنوز نتونسته بود حتی یه ضربه هم به کیان بزنه. هر ضربه ای که کیان میزد مینو به موقع جا به جا میشد اما کیان به مینو فرصت کاری نمیداد و ضربه بعدیو میزد. تو یه لحظه مینو جا خالی نداد و به جای اینکه از خودش دفاع کنه مشتشو تو پهلو کیان فرو کرد. دست کیان محکم با کتف مینو برخورد کرد . مینو از ضربه دست کیان پرت شد رو زمین و کیان از ضربه دست مینو یه قدم عقب رفت. مینو سریع بلند شد و اینبار خودش حمله کرد. گویا تصمیم گرفته بود درد ضربه ها رو تحمل کنه و در عوضش بتونه به کیان ضربه بزنه. دامون گفت " روحیه مینو عالیه" ... سیامند گفت " دوست نداره کم بیاره ... عاشق این اخلاقشم " دوباره مینو با ضربه کیان که اینبار به پهلوش خورده بود پرت شد رو زمین. از طرز بلند شدنش مشخص بود خسته شده. اما ادامه داد. کیان::::::: دختر زرنگ ... دیگه کم آورده بود... رنگش پریده بودو حسابی نفس نفس میزد... اما نمیخواست قبول کنه . از سرعت واقعیم استفاده کردمو یه ضربه به پهلوش زدم که نفسش رفت. حس کردم زیاده روی کردم. چون اینبار زانوهاش شل شد و چشماشو بست. https://eitaa.com/joinchat/1718551518C1751a467fb اولین و ممنوعه ترین کانالیه که رمانی با موضوعه عاشقانه و خون آشامی میزاره😍 پس زود جوین شو تا پاکش نکردم👆 https://eitaa.com/joinchat/1718551518C1751a467fb نرفتی..؟!🙈