📚با
#نویسندگان_مأوائی_شهرستان_فامنین،(جمعه ها)
📌
#حماسه_بابا (۵۱)
👈توبه نصوح (۲)
🔹او ابتدا این حرفها را قبول نداشت. می گفت که خدا به هر کس که بخواهد میدهد و به هر کس هم نخواهد نمیدهد. امّا انگار حرفهای سر دسته، کم کم اثر خودش را میگذاشت و احمد باورش میآمد که میتوان کاری کرد، ثروتمند شد، خانواده را از گرسنگی نجات داد، از رعیّتی خلاص شد، صاحب ملک و املاک شد، رعیّت گرفت، استراحت کرد و آسایش به دست آورد.
با همین وسوسهها و شک و تردیدها بود که احمد یک مرتبه چشم باز کرد و خودش را در میان یک گروه راهزن و طرّار دید.
🔸دوست قدیمی که از سکوت طولانی مشهدی احمد خسته شده بود و دلش میخواست به قول خودش، با صحبت کردن، نردبان به راه بگذارند و خود را به نشنیدن صدای یک نواخت کِرکِر موتور مینیبوس بزنند ، با احتیاط به رفیقش نگاه کرد و گفت:
- صحبت کنید ببینیم که چکار میکنی، روزگار با شما چکار میکنه، بچّههاتان، بچّههای صلاح هستند یا خیر. نگفتید که در آغداش چکار دارید؟
- بچّههامان، خدارو شکر، صلاح هستند ولی ...
چهرة مردی در جلوی چشم مشهدی احمد مجسّم شد که تا یک ساعت دیگر باید با آن رو به رو میشد.
یادش آمد که دوستانش گفته بودند: اگر این مرد با چماق اوّل به زمین نیفتد، حساب همة ما را خواهد رسید و این هم فقط از دست احمد بر میاید. احمد هم داوطلب این کار شده بود و اتّفاقاً با اوّلین ضربه چماقش هم آن مرد به زمین افتاده و تسلیم شده و بار آرد را به آنها داده بود.
ساعتی بعد مینیبوس در میدانگاه دِه ترمز کرد و مسافرین، یکی پس از دیگری پا به رکاب مینیبوس گذاشته و پیاده شدند.
🔹 آشنای قدیمی احمد اصرار کرد که مشهدی احمد به خانة آنها رفته و مهمانشان شود. ولی مشهدی احمد برای مهمانی نیامده بود. او از آشنای قدیمیاش سراغ خانة مردی را گرفت که می خواست دربش را بزند.
پس از گذشتن از یکی دو تا پیچ کوچة دِه، دورنمای درِ چوبی گلمیخداری در مقابل چشمانش خودنمایی کرد که مشخصات را دوست قدیمیاش داده بود.
مشهدی احمد هر چه به در نزدیکتر میشد گامهای را کوتاهتری بر میداشت. وقتی به پشت در رسید، ایستاد و به فکر فرو رفت:
"دقایقی بعد چه اتّفاقی ممکن بود بیفتد؟ آیا صاحب خانه در را به روی او باز میکرد یا نه؟ آیا مردانگی کرده او را میبخشید؟ یا فرصت را غنیمت شمرده و انتقام میگرفت."
🖋🖋🖋
✍برگرفته از
#کتاب_حماسه_بابا،
#شهید_احمد_کوچکی_فامنینی(چپقلو)
به قلم:استاد
#عظیم_سرودلیر
👈تهیه و تنظیم:
#محسن_ممی_زاده
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی
#فامنین_گرام
🌨☃️
@Famenin_Gram ☃️🌨