#قنـوت
بهقلم
#ماهتابان🪶🐾
#پارت514
- - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 ›
هم من و هم اویی که سرزنش میکرد و روحم رو به نابودی میکشوند.
انگار هر دومون فهمیده بودیم که یه چیزی اینجا درست نیست..
فهمیده بودیم که یه چیزی...
- سما؟
بهتزده بود. حق داشت، من هم شوکه بودم.
سری تکون دادم.
- آره.. چند روزی میشه شدید حالت تهوع دارم. سما که دید حالم خوب نیست، بهم با فاصلهی چهار پنج روز قرص میداد.
دستش مشت میشود و پس از چند دقیقه که طول و عرض اتاق رو طی میکنه، با صدایی خشمگین، میغره:
- لعنتی!
ترسیده توی خودم جمع میشم.
خیلی عصبیه... خیلی زیاد.
سعی کردم آرومش کنم.
- حالا... حالا چیزی نشده. هم من، هم بچه سالمیم... نمیخواد که...
- - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 ›
هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫