در پرواز ایرانایر که به سمت لندن راه افتاد، صندلی جلویی، جوانی به نظرم از انگلستان بود و صندلیاش خوابیده بود. از ایشان خواستم که صندلیاش را درست کند. ایشان برای عذرخواهی و تشکر انگشت شصتاش رابه من نشان داد. خوشم نیامد ولی فهمیدم قصد تشکر داره. من هم از ایشان تشکر کردم، ولی نمیتوانستم برای تشکر از ایشان انگشت شصتم را نشان بدهم، چون معنای انگشت شصت در ذهن من با معنای این حرکت در ذهن ایشان بسیار متفاوت از هم بود. این یکی از نقطههای تفاوت فرهنگی بود که باید درکش میکردم.
5 ساعت در فرودگاه لندن توقف داشتیم. آقایی نه چندان جالب در فرودگاه لندن شعبدهبازی میکرد. چیزی از دهان قورت میداد و بعد با صدای ناجور همان را از پشت خود درمیآورد. دیگران هم به تماشا ایستاده بودند. این نقطه دوم تفاوت فرهنگی در اولین روز سفرم بود که آن را غیرمودبانه میدانستم. برای نماز باید تجدید وضو میکردم، به سرویس بهداشتی رفتم و آنجا هم تفاوتهای فرهنگی دیگری را دیدم. کمکم دریافتم گیت فرودگاهها گیت عبور به کشورها نیست، گیت ورود به مناسبات جدید، ارزشهای متفاوت، قوانین بسیار مختلف و اساسا یک دنیای دیگر است. بعدها در سفرم به فیلیپین و صحبت با برخی از مسئولان ایرانی در مانیل متوجه شدم که بسیاری از دانشجویان عزیز به همین یک نکته توجه ندارند و عبور از گیت را به لحاظ فرهنگی درست درک نمیکنند و در برقرار ارتباط با دیگران (مثلا مخزنی دختران)، فرهنگ دیگران را با فرهنگ ایرانیان یکی تلقی میکنند و دختران خارجی را همچون دختران ساده ایرانی تصور میکنند و درنتیجه دردسرهای زیادی را برای خود و خانوادههای خود درست میکنند (ببینید وضعیت برخی از دانشجویان ایرانیِ زندانی شده در برخی از کشورهای شرقی را).
از همین منظر بعدها در آموختن زبانهای دیگر و ضرورت آن به این نتیجه رسیدم که آموختن یک زبان جدید، صرفا طریقی برای فهم کتابهای مربوط به آن زبان نیست، بلکه آموختن زبان جدید، آموختن یک دنیای جدید است و جهانهای افراد به تعداد زبانهایی است که افراد با آن آشنا هستند.
ادامه دارد...
@Habibollah_Babai
#یادداشت_های_سفر_آمریکا