یادداشت‌های سفر به آمریکا (قسمت پنجم)   اولین روزم در شارلوتسویل بعد از نماز صبح، دعای استغاثه را خواندم. این شروع دعای استغاثه در زندگی‌ام بود. قبل از عزیمت به آمریکا، دو سفارش معنوی از بزرگان گرفته بودم: یکی سفارش مرحوم آیت الله یکتایی بود که فقط یک جمله به من گفت که «خدا را فراموش نکن»، و دیگری توصیۀ یکی از اساتید اخلاق (حاج آقای مویدی) در حرم حضرت معصومه س بود که وقتی نگرانی‌ام را از سفر به غرب به ایشان ابراز کردم، گفتند سحرها دعای استغاثه به امام زمان را بخوانید. با روشن شدن هوا، سرسبزی افسانه‌ای شهر شارلوتسویل آنهم در فصل رنگارنگ پاییزی و رفت‌و‌آمد سنجاب‌ها و آهوها به محوطه کپلی‌هیل در دانشگاه ویرجینیا واقعا وسوسه‌انگیز بود. این یکی از وسوسه‌های عادی و البته بسیار موثری بود که منِ تازه‌وارد را به فکر فرو ‌می‌برد تا مدام در مقایسه ایران و آمریکا، قم با شارلوتسویل، و سنت با مدرنیته فکر کنم و در نقد دو گانۀ «خود» و «غیر» پیوسته اندیشه نمایم، اندیشه‌ای که در 20 ماه اقامتم در آمریکا تقریبا هیچگاه من را رها نکرد. علاوه بر زیبایی‌های طبیعی شارلوتسویل، وسوسه‌های دیگری بود که می‌توانست در دوراهی بین جهان خود و دنیای غرب، آینده‌ای متفاوت را برای من رقم بزند که به  برخی از این وسوسه‌ها بعدها اشاره خواهم کرد. @Habibollah_Babai