یادداشت‌های سفر به آمریکا قسمت هفتم (دست دادن مسلمانان با خانم‌ها) اولین روز در شارلوتسویل در محل موسسه مطالعات پیشرفته در فرهنگ حاضر شدم. ساختمان اصلی این موسسه هنوز آماده نشده بود و محل موقت آن در زیرزمینی در نزدیکی دپارتمان الهیات و دین‌شناسی دانشگاه ویرجینیا بود. کارشناس اجرایی موسسه یک خانم بود که خواست با من دست بدهد و من عذرخواهی کردم. دست ندادن با خانم‌ها حداقل در شهر کوچکی مثل شارلوتسویل که تعداد مسلمانان آن اندک بود و مراکز اسلامی خاصی نیز در آن وجود نداشت، توجیه فرهنگی کافی نداشت. کسی نمی‌دانست ما برای چه دست نمی‌دهیم. این در موارد متعددی موجب سوء تفاهم می‌شد. جملاتی که ما به وقت دست ندادن می‌گفتیم یک جمله مشخص و شناخته شده و رایج نبود. هر کسی و هر مسلمانی بر حسب سلیقۀ خود جمله‌ای را انتخاب می‌کرد تا بتواند این رفتار را توضیح دهد. بعدها دیدم که ناهماهنگی‌هایی نیز بین مسلمانان در اصل دست دادن و دست ندادن با بانوان وجود دارد. بسیاری از مسلمانان دست می‌دادند و کسانی هم بودند که دست نمی‌دادند. همین، کار منِ مسلمان را دشوارتر می‌کرد و رفتارم را در این مواجهه، غیراخلاقی نشان می‌داد. برخی از دوستان مسیحی‌ام نیز از این تنوع رفتاری بین مسلمانان در تعجب بودند. آنها حفظ و ثبات هویت مسلمانی را می‌پذیرفتند ولی تذبذب و تنوع رفتاری مسلمانان را خوش‌شان نمی‌آمد. این نگاه را بعدا در ارتباط با برخی دیگر نیز احساس کردم. در سفری که بعدها به برزیل داشتم، در آخرین روز کنفرانس در رستورانی در شهر ریو، من با یک آمریکایی و یک عربستانی و یک نفر از رومانی (بخارست) دور یک میز غذاخوری نشسته بودیم. طرف آمریکایی خانم لین رودز (رئیس کنونی انجمن بین‌المللی مطالعات تطبیقی تمدن‌ها) بود. من که غذای گوشتی نمی‌خوردم، ایشان بیش از دیگران مواظبت می‌کرد که گوشتی در غذای من نباشد.  @Habibollah_Babai