یادداشت‌های سفر به آمریکا قسمت هشتم (پژوهش و بوروکراسی) بعد از انجام کارهای اولیه اداری که اصلا به دراز نکشید، اتاقی در کنار اتاق‌های دیگر پژوهشگران به من اختصاص دادند و من کارهای علمی‌ام را بی‌معطلی شروع کردم. گرفتار ساز وکارِ بوروکراسی نشدن خیلی مهم بود. در طول این دوسال کسی از من نپرسید که شما چه می‌کنید و چند صفحه نوشته‌اید و چند ساعت صرف کار کرده‌اید. این البته اختصاص به من نداشت. این نکته را در مقدمه‌های منابع لاتین نوعا دیده‌ام که  بسیاری از اساتید و نویسندگان نوعا در این مقدمه‌ها از «نبود سرکشی‌ها و حساب‌کشی‌های ادارای در فرایند پژوهش» قدردانی کرده‌اند. بعد از بازگشت به ایران، هر میزان سخت‌گیری‌های اداری در برخی مراکز پژوهشی (که تبدیل به اداره شده‌اند) را دیدم، قدر و ارزش‌ این اعتماد را بیشتر درک کردم، و درک کردم عدم دخالت و مزاحمت در کار یک محقق نه یک اخلاق، بلکه اساسا یک روش است. در پایان هر سال (سال 2008 و سال 2009) من خودم درخواست کردم که مقاله‌ام را برای اعضای موسسه ارائه بکنم. سال اول مقاله «تأویل و اسطوره‌زدایی را در تفسیر متن مقدس» ارائه کردم (ارائه بدی نبود). سال دوم نیز مقاله «کارکردهای یاد "رنج برای" در ایجاد انسجام اجتماعی» را ارائه نمودم که قصۀ آن  را جداگانه خواهم گفت. برای هریک از این مقاله‌ها گفتگوهای زیادی با اساتید و با دانشجویان دکتری دانشگاه داشتم. این یکی از نقطه‌های عطف در یادگیری‌های موثر من بود که تقریبا هر روز برنامه‌ای برای گفتگو داشتم. در این بین برخی هم بودند که از برخی مراکز علمی ایران آمده بودند، ولی شأنِ استادی‌شان اجازه نمی‌داد برخی دوره‌های آموزشی را شرکت کنند، یا در کلاس‌های درس حضور یابند، و یا اینکه گفتگوهای علمی مستمری داشته باشند. در مورد مقاله دوم‌ام گفتگوهای من بسیار وسیع و متنوع و کاملا جهت‌مند بود. مقاله دوم‌ام که شاید برای شکل‌گیری آن نزدیک به 50 گفتگو داشتم، به شکل یک ایده و شاید یک نظریه در آمد و برخی از اساتید مُلّای دانشگاه ویرجینیا آن را متفاوت و نو ارزیابی کردند. این مباحثات به من جرأت داد که کار را ادامه دهم و آن را به مثابه یک نظریه در کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی» در ایران منتشر کنم.  @Habibollah_Babai