یادداشت‌های سفر آمریکا قسمت دهم (کارگاه‌های پرورشی در مدارس) برای ثبت نام دخترم، رفتیم مدرسه ابتدایی گرییر(Greer). قبل از ثبت نام، باید مربی پرورشیِ مدرسه با دخترم گفتگو می‌کرد. خانم مربی بعد از گفتگوی با فرزندم، برگشت به من گفت «دخترتان روحیه خجالتی دارند، من دو ماهه این روحیه را عوض می‌کنم». این جمله برای من که یک عمر خجالتی بودن را هم تجربه کرده بودم، شوخی به نظر می‌رسید. بعد از دو ماه دیدم که حرف مربی واقعا شوخی نبود بلکه یک برنامه بود. این بخاطر کارگاه‌های پرورشی در مدارس بود. بچه‌ها در مدرسه هر هفته دو روز کارگاه پرورشی داشتند که درآن مهارت‌های مختلفی را یاد می‌گرفتند. نکته بسیار مهمی که بعدها متوجه شدم «تربیت بچه‌ها بیش از ظرفیت‌ بچه‌ها» بود. این نکته اندکی اغراق‌آمیز است ولی نکته بسیار مهمی بود. آنچه در کارگاه‌های پرورشی در مدارس رخ می‌داد، فعال‌سازی اراده‌های کودکان، هرچند در مسیر نظام سرمایه‌داری، بود. فکر می‌کنم یکی از ریشه‌های آزادی‌ (به هر معنایی که هست) در جهان غرب، نه ضرورتا قوانین و نظام اجتماعی آن، بلکه نوعی پرورش اراده‌ها است که موجب می‌شود افراد در سن بزرگسالی هم احساس آزادی، حس جرأت و امکان تغییر را داشته باشند. در کلاس‌های دکتری دانشگاه ویرجینیا به مرّات دانشجویانی را ‌دیدم که شاید اصلا نشانه‌های نخبگی (در ظاهر) نداشتند، تعجب می‌کردم و از خود سئوال می‌کردم که اینها اینجا چه می‌کنند؟ بعد از آشنایی با برخی از این دانشجوها دیدم که برخی از اینها بیش از هفت زبان می‌دانند. دوباره به این نتیجه رسیدم که افراد در نظام آموزشی و پرورشی بیش از ظرفیت خودشان آموزش و پرورش داده می‌شوند. یکی از اساتید برجسته دانشگاه ویرجینیا جناب لری بوشارد بود که واقعا هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ اخلاقی فرد فرهیخته و فهمیده بود (او یکی از بهترین‌های تجربه من در آمریکا بود). ایشان فردی معلول و ناتوان به لحاظ جسمی بود، به گونه‌ای که نمی‌توانست درست حرف بزنه، تایپ بکنه، راه بره، و یا کاری را انجام بده. با این حال، نظام پرورشی از این معلول، فرهیخته‌ای ساخته بود که نه فقط محل مراجعه دانشجویان، بلکه محل رجوع اساتید بود. بوشارد هم از جمله نمونه‌های زندگی من بود که در آن اراده انسانی را غالب بر شرایط محیطی و محدودیت‌های فیزیکی می‌دیدم. یکی از مسلمانان درمورد لری بوشارد جمله تلخی به من گفت. گفت بوشارد اگر در جامعه ما بود گدا می‌شد. یک معنا از جمله ایشان این بود که فقدان تربیت و پرورش اراده‌های کودکان در مدارس ما، آنها را نوعا وابسته و نیازمند به دیگران قرار می‌دهد. سخن‌اش هر چند تلخ ولی بسیار تأمل برانگیز بود. @Habibollah_Babai