یادداشت‌های آمریکا (غرب‌شناسی تجربی) قسمت یازدهم (کتابخانه: قلب مدرسه، قلب دانشگاه، و قلب مدرنیته) کارگاه‌های پرورشی در مدارس منحصر به کلاس‌ها و اتاق‌های پرورشی نبود، بلکه خود کلاس‌های درسی هم کارگاه پرورشی بود. در این کلاس‌ها به گونه‌های مختلفی پرورش صورت می‌گرفت. اولا اینکه خود معلم در هر کلاس صبحگاه مخصوص به خود برگزار می‌کرد، ثانیا، تمام فضای کلاس پر بود از تابلو‌ها، نوشته‌ها، نقاشی و اطلاعات مختلف سیاسی، اجتماعی، و علمی؛ ثالثا کلاس محل کار جمعی و گروهی دانش‌آموزان با یکدیگر بود (حتی در مهدهای کودک نیز بچه‌ها در ساختن اسباب‌بازی هم کار جمعی می‌کردند)؛ و رابعا کلاس برخوردار از فضاهای مختلف آموزشی (مثل کتابخانه) و تربیتی (مثل محل جریمه و تنبیه) بود. کتابخانه داشتن کلاس، مانع از آن نبود که مدرسه، کتابخانه مرکزی و برنامه‌های مربوط به آن را داشته باشد. بچه‌ها هر هفته روزهای چهارشنبه برنامه درسیِ کتابخانه داشتند. کتابخانه مدرسه در بهترین جای مدرسه و در فضای مناسب با دکور و چینش بسیار مطلوب ساخته شده بود، کتابدار همان معلم کتاب و کتابخوانی برای بچه‌ها بود. او در برنامه درسیِ کتابخانه به کودکان یاد می‌داد که چگونه باید کتاب انتخاب کنند و چگونه باید کتاب بخوانند. دانش‌آموزان از طریق همین کتابخانه‌ها و خواندن کتاب‌های ساده به کتاب خواندن معتاد می‌شدند. پسرم در مرحله پیش دبستانی برخی روزها یک کتاب ده صفحه‌ای در مورد یک «عبارت» می‌خواند. او احساس می‌کرد به آسانی یک کتاب را خوانده و تمام کرده است. یکی از کتاب‌های او، ده صفحه با ده مثال در مورد تعبیر «keep out» بود. همه این تمرین‌ها بخشی از فرایند پرورشی بچه‌ها بود. همزمان من فضای کتاب‌خانه دانشگاه ویرجینیا را هم رصد می‌کردم. کتابخانه دانشگاه ویرجینا کتابخانه بود، نه انبار کتاب؛ فضای سالن مطالعه به لحاظ نور و آرامش واقعا جای تفکر و پژوهش بود. البته جملاتی که روی میزهای مطالعه چسبانده بودند که نشان از مشکل امنیت و سرقت کتاب در کتاب‌خانه داشت. روی برخی از میزهای کتابخانه نوشته بودند که «دزدی کتاب گزارش شده است، مراقب کتاب‌های خود باشید». برای همین قفل لب تاب هم خیلی مهم بود، نقش قفل فرمان در ایران را بازی می‌کرد. با این همه کتابخانه آرام بود و تا ساعت 12 شب سالن مطالعه برای دانشجویان و اساتید باز بود.   ادامه 👇👇 @Habibollah_Babai