🍱
#گپتریا: میر صالح، بانی چند رستوران در گراش و اوز
📸 مجید افشار
✍️ محمد خواجهپور، نوریه بلبل
🍢 سید میر عبدالله حسینی را خیلیها در گراش و اوز به نام میرصالح میشناسند. موسس رستوران صالح، نامش با بسیاری از رستورانها و کبابیها پیوند خورده است. در یک شب سرد در زمستانخانهی اقامتگاه نریمان اوز با او صحبت کردیم. خواهرزادهاش حاج عزیز نوبهار، مدیر فعلی رستوران صالح، هر جا که لازم باشد صحبتها را تکمیل میکند تا مروری بر آغاز رستورانداری و کبابی در گراش داشته باشیم.
📌 میر عبدالله با زبانی شیرین، خاطراتش را از مهاجرتش در کودکی به دبی و کویت برای کار هم مرور میکند. خاطرات او مثل یک فیلم تلخ و شیرینِ سیاه و سفید است که برای بسیاری از گپتریا آشناست و برای نسل جدیدتر، لذتبخش و عبرتآموز. حیفمان آمد که خاطرات میرصالح را با خوانندگان به اشتراک نگذاریم. به همین دلیل است که این بار مطلب گپتریا بلندتر از حد معمول است. پایان خوش یک ساعت گفتگوی ما هم یک سینی از انواع کباب است.
🌊 از ۱۲سالگی به دبی رفتم
▫️ میر عبدالله متولد ۱۳۳۴ است و مثل خیلی از گراشیها در کودکی، زمانی که ۱۲ساله بوده، برای کار راهی دبی شده است.
💥 فرار از بچهداری همان و سیلی خوردن همان!
🌊 بعد از سربازی رفتم کویت؛ بعد هم بندرعباس
🍔 از سال ۱۳۷۱ به کار اغذیهفروشی مشغول شدم
▫️ سال ۱۳۷۱ مرحوم سیفالله صالحی گفت که یک ساندویچی میخواهم بزنم. من گفتم که خب یک مغازه است. با قاسم نوروزی صحبت کردیم و آن مغازه را اجاره کردیم. اولش به اسم من اجاره کردند برای سیفالله، بعد سیفالله گفت که اینجا نمیشود و بَرِ بیابان است و اینها. تا اینکه رفتیم توی خیابان ساندویچی زد و بعد ما هم یک استخارهای زدیم که دیدیم خوب آمد و همان مغازه را نگه داشتیم. اسم مغازه صالح شد، چون من اسم کوچکم صالح است و تابلویی که برداشتیم به اسم کبابی صالح بود.
📖 استخاره کردم و خوب آمد و رستوران را خریدم
▫️ من مغازه را خریدم. چون به ایران برگشته بودم و باید کاری انجام میدادم. پول هم نداشتم. مرحوم عبدالحسین نوبهار، خدا رحمتش کند، گفت چی شده؟ من گفتم که اینطور شده. توی خیابان رد میشدیم که یک ماشین داشت رد میشد. خال عبدل دست تکان داد و ماشین نگه داشت. نوبهار به طرف گفت: یک تومن به من بده. او هم دفترچکاش را بیرون آورد و گفت: نوبهار بیشتر میخواهی؟ گفت: نه. چک را به ما داد. حالا من نمیدانستم که اصلا طرف کی است! ولی آن شخص نوبهار را کامل میشناخت. یک تومن که به ما داد، ما رفتیم بانک و پول را ردیف کردیم و پول کاشیها و استاد بنا و اینها را دادیم.
🥩 اولین نان داغ کباب داغ را زدیم
🎊 مشتریهایمان کارگرهای ساختمانی بودند و عروسیها
💼 مهاجرت به ستاره و پاتریس اوز
▫️بعد از اینکه مغازه را به عزیز نوبهار و خدا بیامرز سیفالله صالحی واگذار کردم، یک مدتی دلم میخواست گلفروشی بزنم که موفق نشدم. آمدم به ستاره اوز و آنجا را تحویل گرفتم. ۴ سال آنجا بودم. آنجا را خودم راه انداختم و خودم را هم از کار انداخت!
بعد از تمدید نکردن قرارداد با ستاره، یک نفر به من زنگ زد. دیدم مسئول پاتریس است. آقای مولوی. رستورانش را ما راه انداختیم. من و آقای پیشداد. دو سال پاتریس بودم.
📌 مراجعت به گراش و سالن سعادت
▫️ بعد برگشتیم گراش و سالن سعادت را تحویل گرفتیم. سه سال هم آنجا بودم.
🧳 مهاجرت به شهرک گلستان شیراز
▫️ بعد از سالن سعادت رفتم شیراز، شهرک گلستان، یک کبابی بود برای آقای مسلمانی. آن را خریدم. کبابی خاص گراش. ۴ - ۵ سال با پسرها آنجا بودیم، مهدی و محسن و مرتضی.
🏠برگشت به گراش و بعد اوز، خانه نریمان
▫️ میر عبدالله میگوید سرانجام کارش دوباره به گراش و اوز ختم میشود: «از آنجا هم بیرونبر حسینیه حضرت ابوالفضل که دو سال بودم.»
🍛 بعد هم از هتل نریمان سر در آورده است. میر عبدالله در مورد کارش در هتل نریمان اوز میگوید: «غذایمان مثل گراش است. اوز هم غذاهای روی آتش را بیشتر میپسندند. خورشت قیمهی گراشی را هم خیلی میپسندند. از کباب ماستی گراشی هم اینجا مشتریها استقبال میکنند، ولی برای عروسی نه. غذای اصلی ما شبها بیشتر کباب است.»
💚 آقای حسینی از اخلاق و منش مردم اوز هم حسابی تعریف میکند: «اوزیها خیلی زیاد احترام میگذارند. از شرایط کار در اوز راضیام.»
🔻
#گفتگو کامل در هفتبرکه:
☑️
7berkeh.ir/archives/141876
▪️▫️▪️
🔴
7Berkeh.ir
✔️ Whatsapp :
bit.ly/wa-ger
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️
eitaa.com/Haftberkeh
✔️
t.me/HaftBerkeh
✔️
Ble.ir/7Berkeh