شالگردن و کفش صبح سرد یک روز زمستانی برای نماز صبح به حرم امام رئوف رفتم بعد از نماز توی صحن‌ها و رواق‌ها می‌چرخیدم که یکباره اقای سید رئیسی را دیدم با دو مرد دیگر داشتند گفت‌وگو می کردند ساده و بی تکلف. هوا سرد بود یک شال گردن بافتنی دور گردنشان بود ان وقت‌ها تولیت آستان امام هشتم علیه السلام با ایشان بود. از دیدنشان از فاصله چند متری ذوق زده شدم اما شرم حضور اجازه نداد جلو بروم یا عرض ارادتی کنم. به جایش خوب تماشایشان کردم یکی دو نفری از مردم می‌امدند سلام و احوالپرسی می کردند و گفت وگو‌های کوتاه، بعد می رفتند.انقدر ساده و صمیمی با مردم برخورد می کردند فکر می کردی یک طلبه ساده‌اند نه تولیت استان مقدس. رئیس جمهور بودند رفته بودند نوی سیل کفش‌هایشان عبا، قبا و شلوار همگی گلی بود. دیروز توی اخبار صدایشان را شنیدم سرم را که بلند کردم دیدم کنار علی اف ایستاده‌اند تصویر گوشه ذهنم از علی اف و آن مزدور صهیون خونخوار لب مرز ایران جان؛ پاک شدنی نبود احساس غرور کردم علی اف ارام و سربه زیر بود و برای سخنان رئیس جمهور سرتکان می‌داد. چند ساعت بعد از فرود سخت توی اخبار حرف می‌زدند عکس منطقه را که دیدم لرزیدم. شبکه خبر دائم یک تصویر یک حرف را تکرار می کرد؛ فرود سخت، مه، باران، سرما و منطقه صعب العبور. یاد امام موسی صدر افتادم توی لبنان. آشوب رهایم نمی‌کرد خوشحالی رژیم صهیونیست را در شبکه خبر دیدم یاد روزه شکرانه امویان افتادم. وای از بزرگی داغ شما برای همه عصرها و زمان‌ها اقای سیدالشهداء که هر داغی که می‌بینیم عظمت داغ شما را نشانمان می‌دهد. و هر که جاودانه شد راه شما را برگزیده است. شهادت مبارک شهید جمهور، شهید خدمت، شهید... 《*من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا*》 ✍🏻 🗒️@HamQalam