عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ از گوشه چشم نگاهم کرد: -چیه تو که گفتی خونه عماد جانتی! چی شد پس؟ گوشه لبمو گاز گرفتم: -میدونم باور نمیکنی ولی واقعا خونه اونا بودم، اما الان دیگه نمیتونم اونجا بمونم، باید برگردم خوابگاه! نیشخندی زد: -معلوم نیست گوش کدوم خری رو زدی که الان از خونه‌اش بیرونت انداخته و آلاخون والاخون شدی! چشمام گرد شد: -سپیده من همچین آدمی ام؟ اینجوری شناختی منو؟ من فقط میخوام کمک کنی برگردم خوابگاه... همین! مستقیم به چشام زل زد و بی تعارف گرفت: -منم همچین کاری نمیکنم! راستش با نبودنت ماهم راحت تریم.